پارک دولت
دیروز جمعه من و بابایی از ظهر مشغول بودیم ، کیارش جون دیروز بابایی دو تا کار مهم انجام داد یکی وصل پنکه اتاق ها بود و یکی هم نصب وان که هر کدوم ماهها است که داره روش کار می کنه!!!!!!!!!!!! و بالاخره امروز تموم شد ، یه هورااااااااااااااااا برا بابایی هورااااااااااااا
خلاصه که آقای نصاب اومد پنکه هارو ، تو اتاق تو و هال و پذیرایی نصب کرد منم تورو سرگرم می کردم و توی روروئکت میذاشتم و به کارهای خونه هم می رسیدم ، ساعت 5 ناهار خوردیم منو بابایی ، و ساعت 8 بود خاله فری زنگ زد که با هم شام بریم بیرون ما هم پذیرفتیم و رفتیم و برای اولین بار بردیمت پارک دولت که تابه حال به این پارک نیومدی ، توی مسیر خوابیدی و با کریر اوردیمت کنار جمع بعد از 20 دقیقه چشای خوشگلتو باز کردی و شام خوردیم و دور زدیم توی پارک ، بوی دریا و حس کردیم و تو هم به خاطر دندونات یه کم بیقراری می کردی عزیزم ،بعد اومدیم خونه حتی تا ساعت 1:30 طول کشید تا بخوابی با اینکه بدجور خوابت می اومد ...کاشکی می تونستم کمکت کنم پسر ناز نازم