پایان مسافرت
بالاخره مسافرت تموم شد و ما به شهرمون برگشتیم توی هواپیما کمی گریه کردی البته کمی که نه یه خورده اونجارو گذاشتی روسرت بعد هم خوابیدی و باید با ماشین حدود 2 ساعت می اومدیم تا به اینجا برسیم خداروشکر شب بود و تموم راه خوابیدی
صبح جمعه اینجا بودیم و مراسم شیرخواران علی اصغر نرفتیم ولی عمه ات برات لباس سبز گرفت و با چفیه منم برات پوشوندم و بردمت حسینیه و گذاشتمت توی گهواره ......چون هم سن علی اصغر 6 ماهه بودی خیلی دوست داشتم این کارو انجام بدم و دادم و خوشحالم توی گهواره خوشت اومده بود و ساکت بودی و جیکت در نمی اومد عکس انداختم و اومدم تو ماشین و تو خوابیدی اخه بدجور خوابت می اومد
امیدوارم هیچ مادری داغ به این بزرگی و نبینه
خدای بزرگم کیارشم و در پناه خودت نگه دار
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی