16 ماهگی کیارش مامان
سلام کیارش خوشگله مامان
یکماه دیگه به سرعت برق و باد گذشت و تو بزرگتر شدی
تو این ماه خیلی کنجکاوتر و به قول معروف شیطون تر شدی
یکی از علاقه مندی های جدیدت سجاده نمازه !! از وقتی ماه رمضان امد همیشه سجاده پهن بود و تو از اینکه میدیدی ما نماز می خونیم و بهت محل نمیدیم و دهنمونو باز وبسته می کنیم متعجب میشدی و بهمون نگاه می کردی بعد از چند روز دیدم داری کار مارو تقلید می کنی و وقتی می خواستی منظور نماز خوندنو برسونی دهانتو به تقلید ما باز و بسته می کردی یعنی بریم سر سجاده خیلی بامزه اینکارو انجام میدی وقتی بهت میگم کیارش نماز بخون دهنتو باز و بسته می کنی سجاده منو هم خیلی دوست داری چون یه کیفی داره که کامل سجاده و توش میذارم و زیپشو می بندم و تو خیلی دوسش داری و این شده یک نوع بازیت دقیقا نیم ساعت تمام هی به من میگی سجاده و باز کن بعد که باز کردم میگی ببند و تا کن بعدش هم میگی بزرامش توی کیف و دوباره تکرار و تکرار و تکرار یا منو می بری سمت کمدی که سجاده های مهمانها داخلش هستند همه رو باید در بیارم و پهن بکنم و تو بشینی نماز بخونی و به تقلید از ما که پیشونی و میذاریم روی مهر تو دماغتو میذاری و نماز می خونی خلاصه کل اتاق شده بود سجاده های نماز چند روزی پهن بود تا تو کاملا بازی کنی و سیر بشی و همه رو یک به یک جمع کردم و قایمش کردم و فقط یه دونه مال خودم موند که اونم بعد چند روز جمع کردم و حالا نمی دونم تو سراغشو می گیری و یانه اگه خیلی اصرار کنی مجبورم دوباره بیارمش بیرون
سرگرمی دیگه ات هم بیرون ریختن قابلمه ها و آبکش ها از کابینته، البته من این کارتو دوست دارم چون باعث میشه تو کمی سرگرم بشی و منم به کارهای اشپزخونه برسم ولی دیگه زیادی تکرار بشه واقعا اینجوری میشم
جدیدا هم می بینم میری سراغ کابینت هایی که لیوانها داخلشه قبلا همیشه میرفتی سراغش و می گفتی نه نه نه ولی حالا دیگه با جسارت یه لیوان می گیری که اگه حواسم نباشه انداختیش و شکوندیش فکر کنم باید به فکر چسب زدن یا بستن در کابینت باشم
همچنان به کتاب و سی دی علاقه ای نداری فقط در حد 1 دقیقه ولی از اونجا که من عاشق کتابات هستم تورو باهاش مشغول می کنم یعنی چند تایشو روبروت میذارم و تو در حال کنجکاوی توی کیف ناخن گیر و... هستی و منم برات می خونم مخصوصا مجموعه کتابهای من بلدم زنگ بزنم و خیلی برات می خونم و تو بعضی از صفحاتش و دوست داری مثلا صفحه ای که بچه ها حوله حموم پوشیدن و خیلی دوست داری و همش همون صفحه و میاری تا برات تعریف کنم سی دی هم که خدارشکر دوست نداری چون بهتره تا دوسالگی نبینی آهنگ و ترانه خیلی دوست داری و همچنان گردنتو این طرف و اون طرف می کنی و می رقصی و منم برات کلی می رقصم
یه سرگرمی دیگه ات اینه که بهم می گی صندلی غذاتو به حالت درازکش کنم و تو دراز بکشی و منم صندلی و تو آشپزخونه حرکت بدم و باهات بازی کنم وقتی میخوای منظور این کارتو بهم برسونی میگی خخخخخ یعنی صدای خر وپف دراوردی و میخوای بخوابی
غذا خوردنت هم فرقی نکرده و بیشتر چیزارو نمی خوری حتی به ماکارونی و ماست کم علاقه شدی به پیشنهاد نسترن جون مامان یاشار خوشتیپ برات چوب شور گرفتم که دوست داری می خوری فقط بین میوه ها به موز و خیار علاقه نشون میدی به هزار زحمت توی این شهر کوچک تونستیم جگر بخریم اخه همیشه زود تموم میشه و تو خداروشکر دوست داری و می خوری الهی شکر ، کیارش شیرینم باورت میشه وقتی یه غذایی و دوست داری می خوری اینگار دنیارو بهم میدن و وقتی نمی خوری به شدت عصبی میشم و دمغ
مثل یاشار جونی بهت یاد دادم نه نه و با انگشتات بگی اینقدر این کارو بامزه و با دوتا دستات انجام میدی که دلم میخواد قورتت بدم
خیلی بلا شدی دیشب باباییت خوابش می اومد و به تو که کنار من نشسته بودی و در حال باز و بسته کردن سجاده نماز بودی گفت کیارش بیا بریم بخوابیم و تو خودتو همچین به من چسبوندی و صدای گریه از خودت دراوردی که نه نمیام ما هم خوشمون اومد و چند بار دیگه هم تکرار کردیم و تو هر بار بهم می چسبیدی
هر جایی بالشت می بینی یاد می می می افتی و بالشت و میاری و میگی جیجینگ جیجینگ خیلی جیجینگ خور شدی و این نشونه وابستگی بیشترت بهشه یعنی چه جوری باید تورو از شیر بگیرم
همه اعضای بدنتو می شناسی به غیر از مژه و ابرو که خودم بهت یاد ندادم ، ازت می پرسم کیارش گل و بلبلت (شومبول)کجاست نشون میدی و می خندی
بالاخره بعد چند ماه 300 گرم اضافه کردی و شدی 10 کیلو 700 گرم بازم شکرت
قربون قدت بشم که روز به روز داری بلندتر میشی ولی هنوز قدت و نگرفتم ، این ماه باید ببرمت مرکز بهداشت
این ماه دایره واژگانت کمی بیشتر شده به عمو و عمه میگی اممممم
بده بیده هم تند و پشت سر هم میگی
به آفا و دوغ گل و میگی : گو (هم وزن گل خونده بشه)
فردا هم به سلامتی من و تو با هم سوار هواپیما میشیم و میریم شمال تا یکماهی و اونجا سپری کنیم اخ جون آخه اینجا هوا خیلی گرمه اصلا نمیشه روزا بیرون رفت یا اگه بریم کلی عرق می ریزیم و پشیمون میشیم ، شبها هم همینطوره بازم گرمه اگه ببریمت پارک خیلی زود باید برگردیم برای همین میریم یکماهی اونجا که تو خوش بگذرونی برای خودم که برنامه خاصی ندارم ... خدا کنه این یکماه بدون بابایی برات خیلی سخت نباشه و اونجا هم راحت بخوابی و اذیت نشی
و انشالله فردا تو هواپیما هم زیاد سخت نگذره بهمون و تو بگیری بخوابی و تا زودتر سپری بشه فردا ساعت 7 و 55 دقیقه تو هواپیماییم عزیزم
این یکماه خیلی کم به نت دسترسی دارم تو دفترم خاطراتتو ثبت می کنم بعدش میام اینجا برات می نویسم
بازم بهت 16 ماهگیتو تبریک میگم خوشگل مامان
امیدوارم این ماه دندونای آسیابت که اینقدر ورم می کنند و اذیتت می کنند در بیاد و همچنین دایره لغاتت هم بیشتر بشه
دوست دارم
عاشقتم
خیلی زیاد