اوج خوشبختی من
سلام سلام صد تا سلام ما برگشتیم
ما دوشنبه 22 مهر برگشتیم به خونه امون و من توی این چند روز دور خودمو و خونه ریخت و پاش و خاک آلود با کیارش می چرخیدم و گشتی هم به دنیای زیبای وبلاگستان زدم
حالا اومدم درباره یه چیز مهم که خیلی فکر منو مشغول کرده بود و دیگه می خواستم دست به دامان دوستان عزیز بشم و براتون بگم اونم اینه :
یکی از دغدغه های فکری من نشستن کیارش روی صندلیش و رانندگی کردن من بود و به خاطر وابستگی کیارش به من و نق نق زدن های دائمی کیارش باورتون میشه من هنوز پشت ماشین کنار صندلی کیارش می شینم تا کیارش و سرگرم کنم تا کمتر بهانه گیری کنه !!!!!! و جالب اینجاست که منم اصلا کوتاه نمی اومدم و همیشه سعی می کردم کیارش و روی صندلی خودش عادت بدم و سرگرمش می کردم تا بهش سخت نگذره خلاصه همه اینکارها نتیجه داد و این شد که کیارش مامان دیروز با همون زبون خودش به من فهموند که من رانندگی کنم و اونم سرجاش روصندلی با کمربند بشینه و اینجوری شد که یک ربع با هم رفتیم بیرون و دور زدیم این شازده ما جیکش در نیمود و به اطراف نگاه می کرد یعنی من داشتم از تعجب شااااااااااااخ در می اوردم و از خوشحالی روی پاهام بند نبوووووووووووووودم
ممنونم کیارش مامان با اینکه از وقتی برگشتیم بی نهایت داری سر به سرم میذاری و اشکم درمیاری ولی این کارت خیلی خوشحالم کرد
قربونت بشم پسر فهمیده من
در اسرع وقت میام و همه خاطرات این دو ماه برات می نویسم خوشگل مامان
همچنان عاشقونه دوست دارم عزیزم