راه رفتن کیارشی
خوشگل شیطونکم امروز کنار مبل نشسته بودیم و تو هم خودتو از روی مبل می خواستی بکشی پایین کمکت کردم واومدی کنار میز مبل و همونجا ایستادی و دستت به دستمال کاغذی نمی رسید دیدم خودت لبه های میز دو دستی گرفتی و راه رفتی و خودتو به دستمال رسوندی و یک برگ گرفتی و شروع به خوردن کردی و منم به دنبالت که نخور کیااااااااااااااااااااااااااااااااارش
قربون اون قدم های کوچولوت بشم کیارش شیرینم کی بشه تو توی خونه بدو بدو کنی
راستی کیارش 2 روز پیش تو روی 2 زانوت نشسته بودی و کنار گلدون و در حال خوردن آویزهای آویزونش بودی که پر از اکلیل بود منم اومدم پیشت و در حال جمع کردن آویزها بودم که یهو زانو های کوچولوت لق می زنه و تو با سر میری تو گلدون و نوک دماغ و سرت کمی قرمز میشند و به شدت دردت اومد و گریه کردی و منم سریع برات یخ گذاشتم و کالامین زدم و بهت شیر دادم آروم شدی خداروشکر دردی نداشتی و ورم هم نکرد ولی روی دماغت خراش برداشت و قرمز شد دنیا روی سرم خراب شد و سرم درد گرفت اصلا دوست نداشتم شاهد چنین چیزی باشم خیلی غصه خوردم و حالا بعد 2 روز خدا روشکر زخم ها در حال محو شدن هستند ایشالله هیچوقت دیگه چیزی نشی خوشگلم