بای بای کیارشی
سلام خوشگل مامان
امروز ظهر برای اولین بار بای بای کردی عزیزم داستان از این قراره که ظهری من داشتم تلفنی با خاله فری حرف میزدم ولی شما مثل همیشه بعد از دقایقی اعتراض کردی و می گفتی بلند شو بریم و دیگه صحبت نکن و منم تلفن و قطع کردم تا به تو برسم بردمت حیاط و زودی اومدم بالا دیدم جیغی کشیدی به چه بلندی که چرا منو اوردی داخل منم دیدم اینطوریه زودی خودمو و تورو آماده کردم و سوپتو گرفتم و پیاده با هم رفتیم خونه خاله و اونجا خاله ای تورو بغل کرد تا ببرتت سمت آیفون که تو خیلی دوست داری و تو خیلی راحت رفتی بغلش تازه با منم داشتی بای بای می کردی قربون دستای کوچولوت بشم من
البته روزهای قبل هم بای بای می کردی ولی به این صورت که وقتی می گفتم بای بای کن دست میزدی و خلاصه دستاتو می خواستی تکون بدی ولی امروز یک دستی بای بای کردی
تو هر روز سورپرایزی برای من داری عشق کوچولوی خوشگلم