کیارشکیارش، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

دنیای من و کودکم

وارونه بینی کیارشی

عزیز مامان یه هفته ای میشه تو داری دنیای اطرافتو از زیر پاهات می بینی اولش سرتو خم کردی بدون اینکه پاهاتو بلند کنی می دیدی و وقتی من این حرکت تو دیدم باهات دالی کردم ، کم کم پاهاتو بلند کردی و حالا کاملا پاهاتو راست می کنی و از زیر نگاه می کنی بعد از چند روز بالاخره موفق شدم ازت عکس بگیرم یه مدرکی داشته باشم آخه تا این کارو انجام میدادی دوربین کنارم نبود و خودت هم فقط یکی دوبار انجامش میدادی .... راستش این مرحله خیلی برام جدید و جالب بود و فکر نمی کردم همه بچه ها انجام بدن ولی اول عکس یاشار جونی و دیده بودم تو وبلاگش بعد که دقت کردم روی نایلون پمپرزت هم یه بچه ای همینطوری وارونه بود و دیشب هم کتاب قصه برات خریدم که باز هم یه بچه ای توی ...
1 مرداد 1392

گل پسرم بزرگ شدی

مامانی توی این ماه خیلی تغییرات جالبی کردی و خیلی نسبت به ماه پیشت پیشرفت کردی الان همه رو برات می نویسم 1- صدای خنده های بلندت و شنیدم و قابل توصیف نیست چه حس زیبایی داشتم 2- وقتی می می مامان و می بینی می شناسیش و خودتو برای خوردن آماده می کنی نمی دونی چه حس زیبایی بهم میدی کیارش شیرینم 3- وقتی می می خوردی و سیر شدی دیگه با زبونت یه کم باهاش بازی بازی می کنی و بعد سرتو میاری این طرف تر و یه نگاه رضایت امیز با یه لبخند زیبا به مامانی ات هدیه میدی بعدش یه کم آقو آقو میگی و بازی می کنی و من بعد از بازیگوشیت بلندت می کنم و هوای معده اتو خالی می کنم 4- وقتی جلوی آینه می ذارمت خیلی خیلی از خودت خوشت میاد و خودتو نگاه می کنی و هی به خودت ل...
17 شهريور 1391

دایی جواد و خنده های تو

امروز ظهر از خواب بیدار شدی البته یه چند باری عوضت کردم و شیر خوردی بعدش یه کم بازیگوشی کردی و من کتابتو باهات کار کردم بعد برای خاله ناهید زنگ زدم و با پرستو کوچولوی 2 ساله هم حرف زدیم تو در عین صحبت های ما بغلم بودی برای خودت به اطراف نگاه می کردی و ذوق می کردی و صدا در می اوردی و خاله صداتو از پشت تلفن می شنید ، بعدش هم یه کم به تلویزیون نگاه کردی دیگه خسته شدی دوباره ممه خوردی و خوابیدی بعدازظهر دایی جواد از شهرش اومد اینجا پیش ما وقتی رسید اول رفت خونه اون یکی خاله ، بعد با دختر خاله اومدند پیش ما تو تازه نیم ساعت خوابیده بودی و از خواب بیدار شدی ، دایی اومد بالای گهواره ات تو چشاتو باز کردی دایی قربون صدقه ات رفت ، خوشحال شدی باهاش ک...
26 مرداد 1391
1