کیارشکیارش، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

دنیای من و کودکم

19 ماهگی شیرینم(وارد 20 ماهگی )

سلام کیارش کوچولوی مامان   عشق شیرین و دلپذیرم   دنیای من   زندگی من   عاشقونه دوستت دارم عزیز دلم   کیارش اگه بدونی این روزها چقدر شیرین و بامزه شدی   اینقدر کارهای جالب و جدید انجام میدی که آدم دلش میخواد درسته قورتت بده   ولی از طرفی بعضی اوقات اینقدر روی اعصاب مبارک میری که دلم میخواد دیگه تو این دنیا نباشم   یعنی هم شیرینی داری هم سختی   خوب از این ماهت بگم که چه کارهایی انجام دادی اول از همه قد و وزنت و برات بنویسم که با بابایی رفته بودیم مرکز بهداشت و مثل همیشه شما تا اون خانم و دیدی که با تو کاری داره و میخواد بهت نزدیک بشه شروع کردی به گریه و بهانه گی...
21 فروردين 1393

16 ماهگی کیارش مامان

سلام کیارش خوشگله مامان یکماه دیگه به سرعت برق و باد گذشت و تو بزرگتر شدی تو این ماه خیلی کنجکاوتر و به قول معروف شیطون تر شدی  یکی از علاقه مندی های جدیدت سجاده نمازه !! از وقتی ماه رمضان امد همیشه سجاده پهن بود و تو از اینکه میدیدی ما نماز می خونیم و بهت محل نمیدیم و دهنمونو باز وبسته می کنیم متعجب میشدی و بهمون نگاه می کردی بعد از چند روز دیدم داری کار مارو تقلید می کنی و وقتی می خواستی منظور نماز خوندنو برسونی دهانتو به تقلید ما باز و بسته می کردی یعنی بریم سر سجاده خیلی بامزه اینکارو انجام میدی وقتی بهت میگم کیارش نماز بخون دهنتو باز و بسته می کنی سجاده منو هم خیلی دوست داری چون یه کیفی داره که کامل سجاده و...
23 مرداد 1392

آب تنی در حیاط

سلام کوچولوی مامان عشق پاک و شیرینم چقدر تورو دوووووووست دارم چقدر از دیدن بازی کردنت لذت می برم، چقدر جدی بازی می کنی عزیزم چقدر از اینکه می بوسمت کیف می کنم ولی در خسرت اینم که تو هم منو ببوسی و فشارم بدی و بغلم کنی هر چی بهت می گم انجام نمیدی یعنی منو دوست نداری ولی من همچنان مشتاقانه منتظرم کیارش جونم دو روز پیش آب شهری قطع بود (اینجا به خاطر کمبود آب یک روز در میون آب داریم و باید آب و ذخیره کنیم تا در مواقع بی آبی استفاده کنیم) و اب منبع بالا که حسابی خورشید عالمتاب بهش می تابه و باز کردم دیدم چقدر گرم و نرمه ، تشت توی حیاط و پر از آب کردم و لباساتو در اوردم و گذاشتمت توی اب خیلی تعجب کردی و چیزی نمی گفتی فکر کنم شوکه شدی ...
6 تير 1392

این روزهای پسرم

کیارشم این روزها داری شیرین و شیرین و شیرن تر میشی طوری که من همش دوست دارم درسته قورتت بدم و دوباره بذارمت تو شکمم خوردنی ماماان کارهایی که انجام میدی خیلی راحت روی پاهات دو زانو می شینی و اطراف برانداز می کنی البته بعضی اوقات کمی تعادلت و از دست میدی و مثل فرفره خودتو به میز tv  می رسونی و با اون پاهای کوچولوت خودتو بلند می کنی و می ایستی و همینطوری  tv  نگاه می کنی دیگه خیلی راحت از روی یه دونه پله ای که وسط هال است و به سمت اتاق خواب میره میری بالا و خودتو به در حموم که نزدیکتره می رسونی عاشق حمومی و تا درشو باز می کنم ذوق می کنی و دوست داری ببرمت داخل و بچرخونمت تا اطراف ببینی مخصوصا حموم داخل هال که کاشیاش قرمزه...
4 بهمن 1391

دندان سوم

دیشب خیلی بی تاب بودی و هی محکم زبونتو به دندونت فشار میدادی نگاهی به لثه ات کردم دیدم یه کم سفید شده خوشگلکم دندون بالایی ات داره سر میزنه ولی نمی دونم چند روز طول می کشه ایشالله زودتر بیاد بیرون و تو راحت بشی دیشب اینجا باد و بوران و طوفان اومد طوریکه کالسکه ات که زیر پارکینگ بود خیس خیس شد عزیز دلم کاملا بزرگ شدن و تغییر کردنتو حس می کنم موهات کمی پرپشت تر شده و پر موتر به نظر میای چشات دیگه خیلی تنگ نیست و یه خورده بزرگتر شده دست و پاهت و اون هیکل 4 شونه ات هم بزرگ شده فدات بشم تو عشق کوچولوی مامانی فقط توروخدا یه کم خوش خوراک تر باش تا اون لپای خوشگلت اب نشه خیلی حرص می خورم وقتی غذا نمی خوری ...
12 دی 1391

روزمرگی

کیارش ناز نازم باید بگم این روزها داری تلاش می کنی تا روی زانوهای خوشگلت بایستی و کمی مکث می کنی و دوباره تعادلت و از دست میدی فدای اون پاهای کوچولوت بشم خوشگلم حسابی برای خودت سینه خیز میری و همه جا رو میگردی کاملا در و اتاق و می شناسی و می دونی که باید به طرف اون بیای تا از اتاق خارج بشی حتی اگه در بسته باشه بازهم خودت و سینه خیز خیلی سریع بهش می رسونی.....وقنی سینه خیز می ری موهای توی اتاق هم به دستای خوشگلت می چسبه وقتی خیلی سرحالی خیلی دوست داری باهات بازی کنیم  تا به سمتت میایم فکر می کنی می خوایم تورو بگیریم و تو روتو سریع برمی گردونی و خنده های بلند می کنی و ما دوباره ادامه میدیم قربون اون خنده های شیرینت بشم موبای...
12 دی 1391

روزمرگی

کیارش مامان 2 روز پیش یه معلق کامله کامل زدی یعنی خیلی سریع معلق زدی و منم همینطور داشتم ازت فیلم می گرفتم ، اون شب 2 بار معلق زدی فرداش یعنی دیروز که خیلی خیلی جالب بود تو تا شب حدود 20 و خورده بار معلق میزدی برای خودت یعنی به سرعت نور تا چشم بر می گردوندم تورو پشت و رو می دیدم ، مثل اینکه خودت هم خیلی از این حرکتت خوشت اومده هلوی مااااااااامان تازه یه چیز بامزه دیگه اینکه حتی تو خواب هم دیشب 4 بار معلق زدی و خوبه خواب مادرها سبکه و من تورو زودی برمی گردوندمت و تو دوباره می خوابیدی تو خواب روزانه ات هم همینطور ، معلق هاتو چاشنی خوابت می کردی یه چیز دیگه اینکه وقتی دراز کشیدی مچ دستاتو می گیرم و با اشتیاق میخوای بلند شی ، خیل...
1 آبان 1391

روزمرگی

جدیدا خوابت خیلی کم شده بعد از ظهرها فقط یک ساعت در دو مرحله می خوابی ، در واقع 2 ساعت بیدار ، نیم ساعت خواب شبا هم با چه برنامه ای می خوابی بیشتر اوقات تا ساعت 1/30 بیداری و من تورو روی پاهام میذارم تا بخوابی اینقدر خسته میشم که خودم همونجا کج و کوله بیهوش میشم روی تخت یه چیز دیگه اینکه اگه بغل بابات باشی و من نگات می کنم و بهت لبخند می زنم تو هم با لبخند بهم جواب میدی  این کارت برام خیلی خیلییییییییییییییییییییی شیرینه دوست دارم قورتت بدم یا وقتی صبحا یا همون ظهرها سیر از خواب بیدار بشی یه لبخند خوشگل و پــــــــــــــهن بهم میزنی که دیگه نگو الانم گرفتی خوابیدی و نزدیک به بیدار شدنته خوشگلم منم برم میوه هارو از توی آب د...
26 شهريور 1391

حمام به سبک خنده

کیارش مامان ، دقیقا زمانی که 2 ماهه شدی من خودم تورو بدون کمک خانم بزرگت حموم کردم و قبل از اون خانم بزرگ مارو تو این کار خطیر و مهم کمک می کرد ، سخت ترین قسمت حموم دادنت ، اب ریختن روی سرت بود که من میترسیدم اخه همون موقع اگه سرتو کج میکردی و آب توی گوشت می رفت خدایی نکرده گوش درد می گرفتی برای همین من این ریسک تا 2 ماهگیت نکردم وکم کم تمرین کردم و یاد گرفتم و مستقل شدم و دیگه من و بابایی حمومت می کنیم .... من تورو یک روز در میون حموم می برم آخه زیر اون گردن چین دارت گرد و غبار و چرک می گیره و بو هم تازه می گیره یه بوی بد فکر کن اگه دیرتر ببریمت حموم چی میشی ....خلاصه بیشتر اوقات تو حموم کیف می کنی ولی وقتی به قسمت آب ریختن روی سرت و ش...
12 شهريور 1391