کیارشکیارش، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

دنیای من و کودکم

22 ماهگی کیارش( وارد 23 ماهگی )

خاطرات ماه 23 در واقع 22 ماهگی کیارش     از تاریخ 23 اسفند تا 23 فروردین   سلاااااااااااااااااااام خوشگل مامان   خوبی شیرینم   عسل مامانی   جیییییییییییییییییییییگر   از خاطراتت بنویسم که هفته آخر اسفند که به گردگیری گذشت و تو همچنان مشتاق و خیلی کمکمون کردی ، مخصوصا از قسمت جارو برقی خیلی خوشت می اومد و همش با لهجه شیرین خودت می گفتی : جارو بگییییییی جارو بگیییییی       قربونت بشم جیگر مامان   من چند روز قبل از عید می رفتم کمک خاله تو آرایشگاه ، یه روز مامان مرضیه اومده خونه امون تورو نگه داشت ولی وقتی برگشتم اینگار بمبی تو خون...
24 فروردين 1393

21 ماهگی کیارش (وارد 22 ماهگی )

  حالا بریم سراغ 21 ماهگی شیرینم   و بگم برات که توی  این ماه چه کارهای بامزه ای انجام دادی و چه کردیم و کجا رفتیم   اولین روز ورودت به 22 ماهگی من می خواستم کاسترول گوشت درست کنم و خمیر باید درست می کردم و تو خیلی دوست داشتی و همش می خواستی تو ورز دادن و خمیر پهن کردن با وردنه کمک کنی   روز 24 بهمن ف من امتحان ارشد داشتم و من و تو بابایی رفتیم بندر عباس امتحان دادم ، با اینکه نخونده بودم و دولیتی هم بود ولی باز شرکت کردم ، 3 ساعت رفت و 3 ساعت هم برگشت یه کم خسته شدیم ولی خوب و تنوع   روز 25 بهمن هم که جمعه بود با خاله ها کباب درست کردیم و رفتیم خونه باغ نزدیک لنگه و خوش گذروندیم و چون...
23 فروردين 1393

20 ماهگی کیارش (وارد 21 ماهگی )

سلام عشق شیرینم   کیارش کوچولوی مامان   دلم برای اینجا تنگ شده بود که بیام و خاطرات تو بنویسم ، علتش هم مشکلاتی که در نی نی سایت پیش اومده و نمی تونم داخلش تایپ کنم و حتما باید توی وُرد بنویسم و اینجا کپی کنم و از طرفی وُردمون هم دچار اشکال شده بود و نمیشد برات بنویسم ولی همه وقایع و نوشتم و الان برات ثبت می کنم   توی اولین روز این ماه 23 دی باید یه قطره ای می خوردی و اومده بودند دَم در خونه ولی من گفتم پسرم خوابه و نمیشه و خودم بعد بیدار شد می برمش مرکز بهداشت و همین کارو هم کردم و رفتیم اونجا قطره بهت دادند ، عصری هم رفتیم بازار و برات قصری یا همون لگن مخصوص کودکان و برات خریدم و وقتی برات توضیح دادم برای ...
21 فروردين 1393

ماشین شارژی کیارشی + نگن نگن

سلام خوشگل مامان بالاخره تو هم مالک یه ماشین خوشگل شدی مبارکت باشه عزیزم ماشین خوشگلت یه ماشین روبازه و دو دره رنگش هم متالیک مشکیه با چند تیکه که قرمزه و با مشکی خوب جور در اومده در واقع مثل ماشین مامانی می مونه حالا برای من مدل پراید عهد بوق برای شما روباز و مدل بالا ای قربونت برم شیرینم ایشالله در آینده یه دونه واقعی شو با پولهای خودت بخری و اینقدر پول داشته باشی که چنین ماشینی و فقط برای جاهای تفریحی ات استفاده کنی   اوبا  ما کوچولوی مامان وقتی رفتیم داخل مغازه و تو اونجا ماشین و موتورهای خوشگلو دیدی خیلی ذوق داشتی و دوست داشتی با همشون ور بری تا اینکه ما به آقای فروشنده گفتیم اون مدل و بیاره پایین تا ببینیم...
7 آبان 1392

15 ماهگی کیارشم

سلام کوچولو خوشگله 15 ماهگیت مبارک عزیز مامان یکماه دیگه هم گذشت و تو بزرگتر شدی توی این ماه هم پیشرفت های خوبی داشتی و مارو سوپرایز می کردی  امروز باید می بردمت مرکز بهداشت برای قد و وزن ولی به خاطر گرم بودن هوا نمی برمت تا اذیت نشی خودم قد و وزنت و می گیرم خوب مامانی قد و وزنت به این شرحه : قد : 82 یا 83 خیلی وول وول می خوردی دور سر: 78 وزن : 10 کیلو و 400 حالا تا اونجاییکه یادمه شیرین کاریاتو می نویسم تا بعد بخونی و لذت ببری 1- توی این ماه به سطل زباله توجه زیادی می کردی و هر چیز کوچولویی که روی زمین بود و برمیداشتی و می بردی سمت سطل زباله و می گفتی اه یعنی اخ ، خ و نمی تونی بگی 2- وقتی صدای آهنگی می ش...
1 مرداد 1392

ادامه پیشرفت های کیارشی در یکسال و یک ماهگی (13 ماهگی)

تو یکسالگی 10 کیلو 100 گرم وزن داری و قدت هم همون 80 سانت و دور سرت هم همون 47 سانته ماه های گذشته است عزیزم واکسن یکسالگی تو هم با 2 روز تاخیرانجام شد، آخه روز تولدت دلم میخواست سرحال باشی و مریض نشی و روز بعد هم که تا ساعت 1 خواب بودی و دلم نیومد بیدارت کنم و روز سوم رفتیم واکسن و به دستت زدند و خدااااااااااااااروشکر هیچ علائمی از تب نداشتی و شنگول و منگول بعد از واکسن شیطنت تو انجام میدادی کلمه جییییییییییییززززززززه رو برای زمانی که میدونی چیزی خطر داره و من منعت می کنم به کار می بری و تا شی مورد نظر و می بینی میگی جییییییییززززززززززززه وقتی گنجکشکا روی جا کولری اتاقت می نشستند و جیک جیک می کردند یاد گرفتی و میگی جییییییک جیییییک ...
1 تير 1392

پیشرفت های کیارش در یکسالگی

کیارش جونم تو یکسالگیت 6 تا دندون داری وقتی با کسی خداحافظی می کنیم تو هم متوجه میشی و دستاتو به نشونه بای بای تکون میدی اصلا از سرسری کردن خوشت نیومد و حتی یکبار هم این کارو برام انجام ندادی ولی دست زدن و خیلی خوب انجام میدی و حتی به انگلیسی بهت میگم clap your hand  می فهمی و انجامش میدی و توی cd انگلیسی یه ترانه است که یه قسمتش میگه stomp your feet  و تا بهت میگم پاهاتو می کوبی روی زمین و از این حرکت خوشت میاد کلمه با با و ما ما و میگی ولی به سبک خودت مثلا تا لباس و بابایی و یا هر چیزی که متعلق به بابای ات باشه و می بینی میگی با ......یعنی مال باباییه و تا صدای در و می شنوی می گی با ولی به صورت پراکنده هم با با و پ...
8 خرداد 1392

من مادرم

پسر دوست داشتنی و عزیزم امروز با وجود نازنین تو من مادرم ممنونم که هستی و وجودت این حس زیبا و در من زنده کرده حسی که باز هم برام جدیده با وجود تو حس های زیبایی و دارم تجربه می کنم یکیش حس زیبای مادریه امیدوارم بتونم مادر خوبی برات باشم عروسکم و تو وقتی به سن من رسیدی از داشتنم به خودت ببالی ...امیدوارم که اینطور باشه و من همه تلاشم و می کنم تا این اتفاق بیفته چون دلم میخواد از زندگی ات لذت ببری و هیچی توی این دنیا تورو نرنجونه ، دلم میخواد همیشه شاد باشی و جز کسایی باشی که ندونی استرس و اضطراب و لحظه ای بد چیه . اگه بخوایم به قمری حساب کنیم امروز روز تولد توئه و دقیقا پارسال تو روز مادر تو در آغوشم جا گرفتی ،عزیزم تولدت هم مبارک ک...
11 ارديبهشت 1392

دست زدن کیارشی

کیارش مامان از 2 روز پیش  می بینم خیلی راحت دو تا کف دستاتو به هم می رسونی و دست می زنی اینقدر خودت این کارو دوست داری که حتی وقتی نشستی و کاری هم نداری خودت برای خودت دست می زنی حتی صبحا که از خواب بلند میشی هنوز چشاتو وا نکردی ولی داری دست می زنی الهی من قربونت بشم دیروز داشتم ناهار می کشیدم و تو ،بغل بابایی بودی و بهونه منو می گرفتی منم بعد از تمام شدن کارم اومدم بغلت کردم و بهت گفتم چیه آقا کیارش کنجکاو شدی که مامانی داره چیکار می کنه برای همین گریه می کردی نگاه کن داشتم از تو قابلمه برنج می کشیدم ولی قابلمه داغه نباید دست بزنی خطرناکه و تو بلافاصله تا شنیدی دست بزنی شروع کردی به دست زدن یا اینکه داشتیم دیشب دکتر  c...
6 اسفند 1391