کیارشکیارش، تا این لحظه: 12 سال و 7 روز سن داره

دنیای من و کودکم

ق

کیارش خوشگلم اگه گفتی وقتی از یه چیز خیلی خوشت میاد یا ذوق داری از دیدنش چی میگی ؟!! بله میگی  ق  قربونت بشم خوشگلم حالا بگم از چه چیزهایی خوشت میاد 1-چراغ خوابی که توی اتاقته و به پریزه ، در حالت گریه بیارمت پیش چراغ خواب یهو خوشحال میشی و لبخند خوشگل میزنی و  با صدای نازک و نازی میگی ق 2- آیفن و خوب می شناسی و خیلی دوست داری گوشی و بگیری و سیم آیفون و بکنی تو دهنت و وقتی می بینیش میگی ق 3- وقتی برات حباب می سازم تو تلاش می کنی اونو بگیری و بذاریش تو دهنت بعدش می گی ق 4- وقتی میگم کیارش بابایی اومده و زیربغلتو می گیرم تا با هم راه بریم و برسیم به در هال و تو در حال قدم زدن هی می گی ق ق ق ق 5- وقتی از ا...
18 بهمن 1391

پمپرز شماره 4

کیارش مامان دیگه بزرگ شدی و پمپرزت عوض شده همین الان داری جیغ جیغ های بامزه بغل بابات می کشی و میخوای بیای سمت لپ تاپ  بابات داشته باهات بازی می کرده و تو دراز کشیده بودی چنان جیغ عصبانیت می کشیدی که یعنی منو بلند کن و بیقراری می کردی منم گفتم شاید گرسنه اته بهت شیر دادم ولی تو یه کم خوردی و با یه گاز محکم ولش کردی آخه پسر جان نمی گی مامانت هم احساس داره و دردش میاد دوباره بازیگوشی کردی و یه کم مه مه خوردی و دوباره یه گازه محکمتر گرفتی که هنوزم داره می سوزه و حالا در حال سینه خیز رفتنی .......امروز بابایی همه خونه و جاروکشید تا دستای خوشگل و کوچولوت مو توش گیر نکنه راستی مامان جون تو همین هفته دویاره برات آش دندونی درست کردم&...
12 دی 1391

روزمرگی

جیگل جیگل مامان تو این 2 هفته که نتونستم برات بیویسم 1 هفته اش اینترنت نداشتیم و 1 هفته هم فرصتی نداشتم آخه تو خیلی خوابت کم شده و منو همیشه پیش خودت می خوای الانم داری جلوی بابات حسابی دست و پا میزنی و آب دهنت و پف می کنی بیرون و انرزی صرف می کنی و عرق می ریزی وای مامانی اگه بدونی چقدر پیشرفت کردی  تو سینه خیز رفتن حسابی برای خودت معلق می زنی و بعدش تند تند میری و منم دنبالت تا بگیرمت و تا سرت به جایی نخوره مخصوصا وقتی جلوی تلویزیون میذارمت باید مواظب باشم تا سرت و به میز تلویزیون نزنی وای خدا عجب سرعتی هم میری باید زودی خودمو برسونم بهت قربون اون دست و پای کوچولوت بشم وقتی هم خودتو به چیزی نی رسونی سریع کنجکاوی می کنی و اونو...
27 آذر 1391

خداحافظ پستونک

  خوشگل مامان دیگه پستونک دوست نداری آآآآآآآآآآخ جووووووووووون وقتی میذارم تو دهنت جیغ می کشی و روتو اونطرف می کنی یعنی نمیخواااااااااااااام فدات بشم عشق مامان  خیالمو راحت کردی به این فکر می کردم که چطوری این عادتو از سرت بردارم و نکنه مثل بعضی از بچه ها تا 7 سالگیت بخوریش حالا خیالم راحت شد الانم داری برای خودت سینه خیز می ری و دور خودت می چرخی و میای به سمت لب تاپ و من هی اینو این طرف و اون طرف میذارم تا از دسترست دور باشه ...
14 آذر 1391

عید سعید قربان و عید سعید غدیر

جوجه مامان ، روز عید قربان ما با خاله ها رفتیم پارک دولت و با هم کباب درست کردیم و خوردیم تو هم پسر خوبی بودی و 2 بار اونجا هر دفعه نیم ساعت خوابیدی و خیلی اذیت نشدم ، کالسکه اتم اورده بودم به این امید که باهاش کلی دور بزنیم ولی دریغ از نشستن تو تا میذاشتمت روی کریر کالسکه گریه می کردی و بلندت می کردم ، خلاصه روز عید قربان مون هم اینطوری گذشت . فرداش یعنی روز شنبه با خودم فکر کردم که بدون کریر امتحان کنم شاید بتونی توی کالسکه ات بشینی و برات دیگه اندازه شده ، دیدم بعلـــــــــــه خیلی هم خوبه و تو هم چقدر دوست داشتی کلی تو حیاط دورت زدم و تو کیف کردی خلاصه روزی چند بار می ذاشتمت داخلش و دورت میزدم و حتی یه بار توش خوابت برد ، فکر کنم خ...
13 آبان 1391

پشه و تونل کیارش :)

پسر خوشگلم امروز صبح که از خواب بلند شدی یه کم بهت شیر دادم ولی خیلی تمایل نداشتی ، کمی بازیگوشی کردی و از خودت صداهای خوشگل خوشگل دراوردی ، تورو به حال خودت رها کردم و رفتم تو آشپزخونه تا به بقیه درست کردن الویه برسم و تو در این زمان معلق میزدی برای خودت و وقتی می دیدم خسته شدی برت می گردوندم بعد که دیدم خسته شدی بلندت کردم و بردم شستمت و خوشگل و نازت کردم به پر و پاچه نازت کرم مالیدم تا احساس خوبی بهت دست بده بعدشم ماسازت دادم اول یه کم نق زدی ولی بعد باهام همراه شدی و با موسیقی بدن خوشگلتو ناز و نوازش  می کردم ، دیگه کم کم لثه ات داشت اذیتت می کرد و توهی محکم زبونتو میزدی به لثه ات دلم برات سوخت خوشگلم روی جای تعویضت روی تخت درازت ...
3 آبان 1391

مروارید های خوشگلت

دیشب که دیدم خیلی بیقراری می کنی برای دندونت ، دستامو شستم و شروع کردم به ماساژ دادن دور دهن و دندونات و تو هم هی سرتو می چرخوندی و دوست داشتی دستامو بخوری من روی لثه هاتو ماساژ میدادم و یهو دیدم قشنگ جای رویش دندونات از زیر لثه معلومه خیلی ذوق کردم ، بابایی و صدا کردم و اونم دید دقیقا دو تا کنار هم لثه پایینی ات ، نمی دونم چقدر می خوای درد بکشی تا اینا از زیر این لثه سفت دربیان وقتی رشد تورو می بینم بیشتر به خدای مهربونم و توانایی هاش فکر می کنم واقعا چه اتفاقایی جالبی می افته تا یه کوچولو بزرگ بشه و تو این مسیر چه سختی هایی و باید تحمل کنه ...ایشالله خدا همیشه در کنار تو فرشته نازنینم باشه و به قول ماهی...دوران فیلم حریم... سلطان چشم ب...
29 مهر 1391

خاطره 1

کیارش جون دیروز 5 شنبه شوهر خاله ات ناهار خونه ما اومده بود منم لباس مناسب با شال سرم کرده بودم و تو تازه از خواب بیدارشده بودی ، اومدم بالای سرت و داشتم از دور نازت میدادم که تا نزدیک شدم و تو منو دیدی لب پائینی تو پیچوندی می خواستی شروع به گریه کنی منو با اون وضعیت نشناخته بودی ولی  خیلی سریع صدای منو تشخیص دادی و بهم خندیدی این خیلی برام جالب بود و وقتی بهش فکر می کردم خیلی ذوق می کردم که تو کم کم من و بابایی و خوب می شناسی و سریع به یه غریبه عکس العمل نشون میدی   عزیز مامان دیروز احساس کردم که کمی سرفه می کنی و ترشحات بینی ات زیاد شده برای همین شب با بابایی رفتیم مطب دکتر و تشخیص یه سرماخوردگی کوچولو داد و من دارم شربت ها...
17 شهريور 1391