اولین شبی که تنها تو اتاق خوابیدی + پیک نیک

سلام جیگل جیگلو

کیارش مامان این روزا یک بلایی شدی که نگووووووووووووووو

دیشب برای اولین بار تورو توی تختت گذاشتم و تو بعد از 1 ساعت و 10 دقیقه ایستادگی در مقابل خواب به خواب رفتی ، پسر شیطون بلای مامان هی از خودت صدا در می اوردی و فکر کردی بازیه نمی دونستی که باید تو تخت خودت چشای خوشگلتو و روی هم بذاری ، هی نق میزدی و هر از گاهی که می اومدم سراغت از دیدن من خوشحال می شدی و لبخند میزدی ، بهت شب بخیر می گفتم و میرفتم و تو دوباره با پستونکت بازی می کردی و اونو از دهنت در می اوردی دوباره منو صدا می کردی ، بعد از جند دقیقه می اومدم پیشت دوباره همون کارها ، یواش یواش داشتی لجبازی می کردی و هی خودت به سمت بالا می کشیدی اینگار که می خواستی از اونجا بیرون بیای و خودتو از بالشت به سمت بالا می کشیدی طوریکه بالشت زیر کمرت قرار می گرفت ، اینقدر این کارها رو کردی اومدم درستت کردم و دیدی نه خبری از بغل نیست و بالاخره بعد از کلی مقاومت و خستگی خوابیدی

من رفتم توی اتاق خودمون خوابیدم و ساعت 5:30 صبح گریه کردی البته من خواب بودم بابات صدام کرد که داری گریه می کنی شیر خوردی و دوباره خوابیدی

البته شب قبلش هم گذاشتم تا تنها بخوابی ولی ساعت 1 با صدای گریه وحشتناکی بیدار شدی و من خیلی ترسیدم و همون جا پیشت خوابیدم ولی با خودم گفتم دیگه امشب باید روی تخت خودت بخوابی خوشگل مامان

راستی دیشب اولین پیک نیکت و هم رفتیم پارک جنگلی کنار دریا شهرمون ، 1 ساعتی موندیم کنار دریا با صدای امواجش شیر خوردی و بعد دیگه صداهایی از خودت دراوردی که یعنی بریم خسته شدم ما هم اومدیم خونه