کیارشکیارش، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

دنیای من و کودکم

18 ماهگی کیارش(وارد 19 ماهگی )

1393/1/21 12:40
نویسنده : مامانی
990 بازدید
اشتراک گذاری

خوشگل مامان دوباره یک ماهه دیگه گذشت و تو 18 ماهت کاملا پر شده و وارد نوزدهمین ماه زندگیت شدی عشق مامانقلب

تو 18 ماهگی 16 تا دندون داری و مونده 4 تای دیگه مژه

داری سعی می کنی حرف بزنی و کارهای مارو کاملا تقلید می کنی طوریکه بعضی اوقات می مونیم که چقدر تیزی و سریع داری تکرار می کنی بغل

وای اگه بدونی چقدر شیطون و وروجک و لجباز و گریه اووووووو شدیخنثیابرو

هر چیزی بخوای و ما نمی تونیم بهت بدیم تو خودت و سفت می کنی و گریه که میخوام که یا باید بهت داد یا باید سرتو با چیز دیگه ای گرم کرد و یا باید برای خودت گریه کنی عصبانیاخه اصلا راضی نمیشی و ما هم کوتاه نمیایمشیطان

الان تو مرحله ای هستی که هر چی دستته پرت می کنی و فعلا دارم تحمل می کنم و حرص می خورم چیزی بهت نمی گم اخه می ترسم این عادت سرت بمونه ولی می دونم باید طی بشه ولی خوب موهای منم باهاش سفید میشهاوه

یه روز داییت ناهار اومد خونه امون و کلی باهات بازی کرد

فرداش دیدم رفتی سراغ میز ناهارخوری داخل پذیرایی و جایی که دایی نشسته بود و نشون میدی و میگی دایی دایی ممم ممم یعنی دایی اینجا نشسته بود و ممم خورد ...بعدش هم یکی یکی جایی که ما هم نشسته بودیم و نشون میدای و می گفتی بابا ...بعدش ماما ...بعدش هم میزدی به سینه ات و صندلی جایی که نشسته بودی و نشون دادی ....قربونت بشم خوشگلم

یا دیدم صدای قققق ققققق درمیاری و میگی و دایی دایی ، یعنی دایی اینجوری می کنه آخه داییت با این صدا مثلا شمارو می ترسوند و باهات بازی می کرد

از بین کتابهایی که داری به کتاب وسیله نقلیه خیلی علاقه نشون میدی ،مخصوصا اینکه من بهت گفتم ماشین پلیس صداش ب بووووووو ب بووووووووووو هست ، تو هم همش میگی همین صفحه و نشونت بدم و میگی ب بووووووووووو ب بووووووووووو، اینگار این کتاب فقط همین صفحه و داره و وقتی میخوای بهم بگی برام کتاب بخون میگی ب بووووووووووووو ب بوووووووووویعنی اون کتاب و برام بیار و فقط هم همون صفحه و اول میخوای

عاشق سوییچ ماشینی یعنی تا بابات از سر کار میاد بدون استثنا تو باید بری تو ماشین و حتما سوییچ و بگیری و بری و تلاش کنی بزاری تو جاش و فرمونو بچرخونی و برای خودت رانندگی کنی و داشبورتو از خوردنی ها خالی کنی و هی عقب بری و جلو بیای تا خسته بشی و ما با یه ترفندی باید ببریمت بالا تا ناهار بخوریم

یه کتاب هم داری که عکس توپ و سرسره و اینا توشه تا می رسیم به صفحه ای که سرسره داره هی پشت هم میگی دد ددد ددد یعنی منو ببر دد و بعضی اوقات هم لج می کنی و پا می کوبی یعنی همین الان منو ببر

وقتی چیزی و میخوای و دنبالش می گردی و پیداش می کنی و با خوشحالی قیافه اتو یه جور خاصی جمع می کنی و می گی آناااااااااااااااااااااااا یعنی اوناااااااااااااااا ، یعنی میخوام اون قیافه بامزه اتو قووووووووووووووووورت بدم

وقتی ازت می پرسم بابایی کجاست و اون موقع اگه بابایی خونه نباشه دستتو میاری نزدیک صورتتو و کاملا بازش می کنی و می گی نیست ، خیلی این کارو بامزه می کنی ، هر کی هم می بینه هم خوشش میاد

جدیدا که دوست داری از هر دو تا جوجو  بخوری ، یعنی وقتی از یکی خوردی و سیر شدی میگی اون اون و اشاره می کنی و لباسمو میدی بالا و میخوای اونو هم حتما بخوری ، شکموی مامان

 وقتی رو صندلیت تو ماشین نشستی و از کنار پارکی رد بشیم و ببینیش هی پشت هم میگی ددد ددد ددد بعدش هم کمی لجبازی و گریه می کنی یعنی منو پیاده کن میخوام برم پارک

وقتی توی ماشین هستیم تا ماشین پلیس ببینیم می گیم کیارش ب بووووو ب بووووووو و تو از دیدنش ذوق می کنی و دیگه هر وقت خودت ماشین پلیس و می بینی میگی ، یا وقتی از کنار ماشین آتشنشانی هم که جایگاهش سر خیابونه و تو همیشه می تونی ببینیش و هم همینو می گی

دیگه بگم از پریز و چیزهای برقی که از دست تو امان ندارند ، مثلا میخوای کلید برقارو خودت خاموش روشن کنی و یا دو شاخه وسیله هارو می گیری و هی بهم می گی بزار داخلش یا خودت می خوای انجام بدی یا هی میخوای سیم سشوار و شارژر لب تاپ و بکشی

به جوجو هم که میگی جی جم ، وقتی بخوای هی پشت سر هم میگی و جالب اینجاست که هیچکی هم نمی فهمه ، از این بابت خوشحالم ، ممنون بابت ابتکارت پسر گلم

کلا غذا خوردنت خیلی کمه و من بیشتر اوقات برات غذا درست می کنم باید بریزم دور بعنی دو قاشق می خوری و 20 قاشق و باید بریزم دور و همش جی جم می خوری ، یعنی همیشه رختخواب و بالشت برات پهن و و تو هم اراده می کردی در اختیارت بود ، در یه اقدام انتحاری دیگه همه بالشت هارو جمع کردم و هر روز به مدت دو هفته بعدازظهر می بردمت بیرون و پارک و دیگه در طول روز بهت شیر ندادم ، فقط برای خواب بعداز ظهر و شبت شیر بهت میدم خداروشکر اثر کرد ، همین که کمتر شیر می خوری و  غذاخور شدی ، مخصوصا اینکه وقتی بیرونی حواست پرته و خیلی راحت غذاتو می خوری و دیگه دل نگرانی های من از بابت اینکه غذا نمی خوری کم شده ولی خوب سخت بود و وقتگیر ولی بالاخره شد خدارووووووووووووووووووووووشکر

دیگه اینکه خداروشکر کمی به برنامه تلویزیونی علاقه نشون میدی البته فقط به مدت 5 تا 10 دقیقه ، یعنی قبلا همین اینقدر هم نمی نشستی

یه کار دیگه ای که می کنی اینه هر جا میخوای بری و هر کار میخوای بکنی حتما منو دنبال خودت می کشونی و میگی دست دست دست یعنی دستتو بده به من تا با هم بریم ، بعضی اوقات خیلی کلافه میشم آخه مثلا چیزی و که می خوای برداری راهی نیست ولی حتما می خوای منو بلند کنی

یه چیز مهم دیگه اینکه این ماه که 18 ماهگی ات کامل شد واکسن و تو زدیم یکی تو پای چپت و یکی تو دستای کوچولوت ، متاسفانه این واکسن خیلی برات سنگین بود و تو تا 24 ساعت اصلا نمی تونستی پاهاتو تکون بدی و می گفتی درد درد ، و تب هم کردی و من بهت استامینوفن میدادم ، یعنی بگم حسابی افتادیا ، بمیرم برات مادر دیگه دست دست دست نمی گفتی، دلم برات خیلی می سوخت اینجور می دیدمت ، بعد 24 ساعت خداروشکر بهتر شدی و تب قطع شد و تو کم کم راه افتادی و دوباره دس دست می گفتینیشخند

قد و زن این ماهت هم گرفته شد

قد   86

وزن  11 کیلو و 600 گرم

دور سر   48

اینجا یه رسمی دارند اینه که وقتی اولین بچه ای زوجی به دنیا میاد ، تو یکی از روزهای دهه اول محرم باید بچه و ببرند مسجد و یه 40 تایی نون لواش می خرند و و بچه و روی زمین می خوابونند و این نون هارو از روی بچه رد می کنند و و داخل اون نون ها حلوا می ریزند و همونجا بین مردم پخش می کنند ، برای اینکه بچه سلامت بمونه و باعثرشد و برکت و خونه و خونواده بشه ، ما که پارسال شمال بودیم و نشد که انجام بدیم و دوباره امسال که اینجا بودیم بردیمت برات این کارو انجام دادند ...ایشالله که همیشه سلامت باشی پسر عزیزم

یه سفر هم به کیش داشتیم که تو پست بعد برات می نویسم خوشگلم

این ماه سرم خیلی شلوغ بود و نشد زود به زود برات پست بذارم و دیگه یه گوشه یادادشت کردم و برات کلی نوشتم

عاشقتم عشق شیرین و زیبای من

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)