کیارشکیارش، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

دنیای من و کودکم

20 ماهگی کیارش (وارد 21 ماهگی )

1393/1/21 12:48
نویسنده : مامانی
990 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق شیرینم

 

کیارش کوچولوی مامان

 

دلم برای اینجا تنگ شده بود که بیام و خاطرات تو بنویسم ، علتش هم مشکلاتی که در نی نی سایت پیش اومده و نمی تونم داخلش تایپ کنم و حتما باید توی وُرد بنویسم و اینجا کپی کنم و از طرفی وُردمون هم دچار اشکال شده بود و نمیشد برات بنویسم ولی همه وقایع و نوشتم و الان برات ثبت می کنم

 

توی اولین روز این ماه 23 دی باید یه قطره ای می خوردی و اومده بودند دَم در خونه ولی من گفتم پسرم خوابه و نمیشه و خودم بعد بیدار شد می برمش مرکز بهداشت و همین کارو هم کردم و رفتیم اونجا قطره بهت دادند ، عصری هم رفتیم بازار و برات قصری یا همون لگن مخصوص کودکان و برات خریدم و وقتی برات توضیح دادم برای چیه و چیکار باید انجام بدی و خوشت اومد و اصرار داشتی روش بشینی ، با اینکه هوا سرد بود و ما تو اتاقت بخاری نداریم زیاد نذاشتم روش بشینی ، البته اینجا جنوبه و اینقدر هوا سرد نیست که نیاز به بخاری باشه ولی بدون شلوار سردت می شد  ، خلاصه وقتی روی قصری می نشستی برات قصه می خوندم و تو خوشت می اومد ، قصه مامان بیا جیش دارم ، یا من که تاج هر سرم لگن دارم

 

تولد خاله اکرم25 دی بود  بود رفتیم دور هم جمع شدیم و دایی جواد هم از بندر اومد و حسابی باهات بازی کرد و برات تخم مرغ شانسی اورد ، فردا ناهار هم خونه خودمون دعوتشون کردم که تو اینقدر با مامان مرضیه بازی کردی که واقعا خسته شده بود و اصلا نمی ذاشتی توی هال بیاد و می گفتی تو ی اتاقت باهات بازی کنه

 

چند روز بعدش بارون و سیل شدیدی اینجا زد روز 29 بهمن بود ، بعد از بارون رفتیم بیرون و آب گرفتگی ها رو دیدیم و اینکه توی خور مُلُو آب جمع شده بود و آسمون بسیاز زیبا بود و کلی عکس گرفتیم از ابرها و خورشید درخشان ، اینجا نه که جز مناطق خشک هست وقتی یه سیلی بزنه زود هم تموم میشه و سریع آفتاب می زنه بیرون و همه مردم هم از خونه میزنن بیرون آب و آب گرفتگی هارو تماشا می کنند خخخخخ

 

یه شب هم خاله اکرم اومد دنبالت و تورو برد پیش مامان مرضیه ، دو ساعت اونجا بودی ، وقتی مامان مرضیه باشه خیلی کم دلتنگی می کنی و اسم منو نمیاری

 

6 بهمن هم روز تولدم بود ، اون روز دو تا عمه هات و دختر عمه سارا اومده بودند پیش ما ، من موهای عمه لیلا و رنگ گذاشتم ، برای شب هم یه کیک هول هولکی درست کردم ، کیک گاناش نبیجه بد نبود ، خودم خیلی راضی نبودم ولی بقیه تعریف می کردند ، من و شما با هم شمع فوت کردیم و کیک بردیم و تو برای من تولد تولد می خوندی ، قربوووووووووووووووون بشم من عشق شیرینم ، همه خانواده دور هم بودیم و من کلی شال های رنگی رنگی کادو گرفتم ، درخواست خودم بود

 

فردای روز تولدم نمی دونم چطور یهو سرما خوردی و بردیمت پیش دکتر خامنه ، فرداش هم من رفتم حنابندان دختر همسایه و شما یک ساعت پیش بابا بودی و بازی کردی و آخرش هم بهانه منو گرفتی

 

دوباره 5 شنبه باید می رفتم عروسی تالار ، مامان مرضیه اومد پیشت و دو ساعت مراقبت بود و تو تا وقتی مامان مرضیه باشه اصلا یادی از من نمی کنی خخخخخخخخخخخ

 

20 بهمن تو مدرسه فاطمه دختر خاله ات  یه نمایشگاهی برای کمک به یه موسسه گذاشته بودند  تا بافروش مواد غذایی به اونها کمک بشه ، من و شما هم رفتیم ، صدای موزیک خیلی زیاد بود و خیلی دوست نداشتی ، منم می بردمت داخل کلاس ها و تو کمی آروم شدی

 

اگه از یه چیزی دوست داشته باشی دو تا داشته باشی خیلی بامزه می گی : دو تا ، دو تا

 

وقتی می خوای باهامون بازی دالی انجام بدی میری پشت یه چیزی قایم میشی یا دستتو میزاری روی چشاتو و می گی : بَ بَ

 

روی دیوار حمام و چند تا کاغذ بزرگ چسبوندم و تو با  رنگ انگشتی روش نقاشی می کشی ، قربون اون دستای کوچولوت

 

وقتی می افتی زمین همونجا می مونی و تکون نمی خوری و می گی ناز ناز ، یعنی منو ناز کن ، پسرک ناز نازی من

 

اگه هم جاییت درد بگیره می گی : مامانی اَدَه اَدَه ، یعنی دردم گرفت

 

یه پازل مکعبی برات خریدم که خیلییییییییییییییییی دوسش داری و روزی چند بار باهاش بازی می کنی

 

توی این ماه می تونستی دو کلمه ای بگی مثلا با کمی تمرکز می گی : خاله اکی

 

اصلا حرف ف و نمی تونی خیلی راحت بگی ، مخصوصا اگه اول کلمه باشه مثلا اسم خاله فرشته و می پرسم میگی : هِپِه یعنی موندیم چه جوری از خودت کلمه میسازی فرشته = هپه ، یا فاطمه و می گی هاماته و همچنین فرزانه و می گی : هَزَزِه ، خلاصه دیگران با شنیدت این کلمات تعجب می کنند

 

خوب بریم سراغ لغاتی که توی 20 ماهگی به صورت دست و پا شکسته و بامزه ادا می کنی

 

روشن کن = هونَس کن

 

I love You  = آی لو لو لو

 

پسته = پته

 

مورچه = موتو

 

شورت = هوُت

 

آره = آله

 

تلویزیون = تیزیزیون

 

سودی = هوتو (خاله سودی )

 

کارتون = داغون

 

سلام = هَلام

 

جوراب = بولات

 

لیوان = هیلام

 

خوب عزیزم اینم از کارهایی که توی 20 ماهگی انجام دادی یعنی از تاریخ 23 دی تا 23 بهمن که 20 ماهگی پر شده بود و تو در واقع وارد 21 ماهگی از زندگیت شدی

 

عااااااااااااااااااااااشقتم و خیلییییییییییییییییی دوست دارم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)