کیارشکیارش، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

دنیای من و کودکم

19 ماهگی شیرینم(وارد 20 ماهگی )

1393/1/21 12:39
نویسنده : مامانی
1,229 بازدید
اشتراک گذاری

سلام کیارش کوچولوی مامان

 

عشق شیرین و دلپذیرم

 

دنیای من

 

زندگی من

 

عاشقونه دوستت دارم عزیز دلم

 

کیارش اگه بدونی این روزها چقدر شیرین و بامزه شدی

 

اینقدر کارهای جالب و جدید انجام میدی که آدم دلش میخواد درسته قورتت بده

 

ولی از طرفی بعضی اوقات اینقدر روی اعصاب مبارک میری که دلم میخواد دیگه تو این دنیا نباشم

 

یعنی هم شیرینی داری هم سختی

 

خوب از این ماهت بگم که چه کارهایی انجام دادی

اول از همه قد و وزنت و برات بنویسم که با بابایی رفته بودیم مرکز بهداشت و مثل همیشه شما تا اون خانم و دیدی که با تو کاری داره و میخواد بهت نزدیک بشه شروع کردی به گریه و بهانه گیری خلاصه به یه مشکلاتی قد و وزنت گرفته شد ، این بار دیگه برات از ترازوی بچه های بزرگتر استفاده کردند و تو ایستادی تا وزنت و بگیرند البته با یه مکافاتی همش می خواستی بیای بغلم

قد 87

وزن  12 کیلو البته با لباس های زمستانی

دور سر  48

قربون قد و بالات بشم من خوشگل مامان

شروع این ماهت دقیقا برابر بود با برگشت ما از کیش ، این ماه ماه پر رفت و آمدی داشتیم و همچنان پر از مریضی

اولش که تا از کیش برگشتیم بابایی به مدت یک هفته مریض بود و از خونه بیرون نمی رفت جز برای دکتر رفتن و آمپول زدن

3 هفته کامل طول کشید تا این مریضی از بدن بابایی رخت برکنه و بره معلوم نبود مسمومیت بود آنفولانزا بود چی بود خدا می دونه هر چی بود ویروس بدی بود که تو هر خانواده ما یکی داشت و یکی از یکی بدتر تا جاییکه خاله سودی راهی بیمارستان شد و 1 هفته بستری بود به خاطر همین ویروس الکی خلاصه به پایان ماه که رسیدیم همه خداروشکر خوب شدند ولی خوب خیلی هم سخت بود ، من و تو هم خیلی مواظب خودمون بودیم تا از بابایی و بقیه نگیریم ، من یه سرماخوردگی مختصر گرفتم که سریع با قرص و شربت کنترلش کردم خداروشکر به خیر گذشت

توی این ماه چند تا از دختر دایی و فامیلای دیگه مامانی اومدند اینجا پیشمون و چند روزی مهمون خونه هامون بودند و اون شب که من دعوتشون کرده بودم تو خیلی خوشحال بودی و ذوق داشتی و حسابی بازی می کردی

تو همون هفته پرستو و مامانش هم از کیش اومدند اینجا چند روزی پیش ما موندند و روز اول تو و پرستو سر هر چیزی با هم بکش بکش داشتید که واقعا سرم درد گرفته بود ولی به مرور که برای هم عادی شدیدی و جذابیت اسباب بازیها افتاد خداروشکر بهتر شدید و کمتر به هم می پیچیدید

توی این ماه مامان مرضیه و بابا حسن از شمال اومدند اینجا پیش ما ، روز اول تو از دیدن مامان مرضیه تعجب کرده بودی و روت نمیشد بری پیشش ، آخه مامان مرضیه تو خیلی دوست داری و یه نیم ساعتی که گذشت دیگه رفتی بغلش و و دل نداشتی ازش دور بشی و اونو بردی تو اتاقت و با اسباب بازیات بازی می کردی باهاش ، یا کتاب قصه اتو بهش میدادی تا برات بخونه

و با اون زبون خوشگلت صداش می کردی مرضی مرضی مرضی

به بابا حسن هم میگی حند حند

چند تا خاطره برات بنویسم :

چند شبی بود موقع خوابیدن و شیر خوردنت خیلییییییییییییییی اذیتم میکردی  یعنی یکساعت کامل در حال مکیدن بودی و دست بردار نبودی منم واقعا خسته و کلافه شده بودم و یک آن بلوزم و کشیدم پایین تا بدون شیر بگیری بخوابی و تو هم خیلی لج کردی و دست بردار نبودی بالاخره بعد 20 دقیقه گریه و پادر میونی بابات شیر خوردی و خوابیدی

دوباره فردا شب همین کار تکرار شد  و من هم کلافه باز هم دست از شیر دادن برداشتم و تو مشغول گریه شدی اینبار محکم تو بغلم گرفتم و غرق بوسه کردمت اینقدر خوشت اوومد که چند دقیقه نگذشت خوابیدی خیلی برام جالب بود و خودم پر از انرزی شدم و دوباره فردا شب هم همینطور شد ولی اینبار که بغلت کردم سریع به خواب نرفتی و باز بهانه گرفتی ولی من همچنان تو بغلم نگهت داشتم و تسلیم شدم و بهت شیر دادم و دیگه شبای بعد بهتر شدی و یکساعت منو مک نمی زدی ولی بماند که تا صبح چندین بار بیدار میشی و شیر میخوای تابحال نشده تا صبح بخوابی و شیر نخوای

موندم چجوری از شیر بگیرمت

یه شب هم توی هال نشسته بودیم و در حال دیدن تویزیون و تو هم از سر و کولمون بالا میرفتی که یهو به گل و بلبلت اشاره می کنی و می گی میس میس ، متوجه منظورت نشدم و تو چند بار دیگه تکرار کردی و منم دیدم اصرار داری پمپرزتو باز کردم و دیدم یه کم عرق سوز شدی و اینگار کمی می سوخت و تو بی تاب شده بودی عزیز دلم بردمت شستمت و کرم برات زدم و باز گذاشتمت و تا فرداش خداروشکر خوب شدی ، خداروشکر خیلی کم اینطوری میشی و من همیشه زودی می شورمت

یه روز هم همراه بابایی دو تایی رفتید پارک و تو یکساعتی با بابا جون بیرون بودی مثل یک مرد کوچولو باهاش همراهی می کردی قربووووووووووووووووونت بشم شیرینم

دیگه اینکه رختخواب من و بابایی توی اتاق تو هست و ما هنوز پیشت می خوابیم تا بالاخره از شیر بگیرمت و بریم روی تختمون بخوابیم ، تختمون هم مدلش گرده و 3 نفری روش جا نمیشیم و اگه تو وسط بخوابی پاهای من و بابایی از تخت می زنه بیرون ، اینه که پایین توی اتاق تو می خوابیم

از غذا خوردنت هم بگم خدااااااااااااااااااااااااااروشکر خیلی بهتر شده و دیگه وقتی گرسنه ات بشه میگی جی جم ، جی جم یعنی اینکه گرسنه اته و غذا می خوای و خداروشکر می شینی غذاتو می خوری ، البته من هم صندلی غذاتو میارم توی هال و برات کارتون میذارم و تو با دیدن کارتون می شینی می خوری ، ولی همچنان خیلی چیزارو نمی خوری ، از میوه ها و ابمیوه ها همشون یه مقدار کم می خوری ولی عااااااااااااااااشق شکلاتی به خودت باشه روزی 5 یا 6 تا می خوری که من نمیزارم و از هر شکلاتی بیشترشو خودم می خورم تا دندونات خراب نشه

توی این ماه دیدم یه کم به کارتون توجه می کنی و دیگه 20 دقیقه ای می شینی و کارتون های مورد علاقه ات مثل با نی نی و بی بی انیشتن و می بینی و من از این بابت خیلی خوشحالم ولی همچنان دوست داری من کنارت بشینم و با هم کارتون ببینیم یعنی تا این حد به من وابسته ای وروجک

این ماه دیگه هر بار می خواستم برم دستشویی دیگه شمارو با خودم نمی بردم چون بدون من خیلی گریه می کردی ولی دیگه گفتم نمیشه دیگه و پشت در میذاشتمت اوایل گریه می کردی ولی الان بهتر شدی و کمتر گریه و بهانه می گیری ولی خودتو سرگرم می کنی تا من بیام

از حموم رفتن هم خوشت میاد و تا بهت میگم کیارش میخوایم بریم حموم میگی باس باس یعنی لباسمو باز کن


از اینکه جایی میریم مهمونی خیلی خوشحال میشی یا اینکه مهمون میاد هم خیلی ذوق می کنی و من این ذوق و توی رفتارت می بینم  

توی این ماه کلی کاغذهای باطله و برات جمع کردم و سری مدادرنگی هایی که برات گرفته بودم همراه با ماژیک های مخصوص سنت و یه بسته مداد شمعی و بهت دادم ولی هر کدوم به مدتی قایم شد بگو چراااااااا ، چون شما بعد از اینکه خسته میشی البته چقدم زود خسته میش میری روی دیوار نقاشی می کشی ، یا با مازیک روی دست و پات و یا با مداد شمعی هم همین کارو می کنی به این ترتیب تا اطلاع ثانویه در دسترس نمی باشدنیشخند

خوب حالا میخوام لغت  هایی که این ماه به دایره لغاتت اضافه شده و برات بنویسم

افتاد = اوباااد

ماشین= مااااشین

آواز = آباز

اتوبوس = بوس

کشتی = کـــــتی

چاقو = داقووو

پوست بکنیم = پوست پوست

تاکسی = تاااااکی

قیچی = دیییگی

شکم = هممک

آستین = آنیت

شلوار = شهار

بلوز = بلووووز

قرص= قوخ

بخاری = بوخ

گل و بلبل = بلبل

بیرون = بیووم

کلاه = کلاه

حموم = حمووم

 

دیگه اینکه روز شب میشه و شب روز میشه و من و تو با هم هستیم تو بزرگ میشی منم یه روز به سنم اضافه میشه

خخخخخخخخخخ

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)