کیارشکیارش، تا این لحظه: 12 سال و 7 روز سن داره

دنیای من و کودکم

16 ماهگی کیارش مامان

1392/5/23 2:34
نویسنده : مامانی
652 بازدید
اشتراک گذاری

سلام کیارش خوشگله مامانقلب لبخند ماچ مژه بغل

یکماه دیگه به سرعت برق و باد گذشت و تو بزرگتر شدی قلب

تو این ماه خیلی کنجکاوتر و به قول معروف شیطون تر شدی ابله

 یکی از علاقه مندی های جدیدت سجاده نمازه !! لبخند از وقتی ماه رمضان امد همیشه سجاده پهن بود و تو از اینکه میدیدی ما نماز می خونیم و بهت محل نمیدیم و دهنمونو باز وبسته می کنیم متعجب میشدی و بهمون نگاه می کردیچشمک بعد از چند روز دیدم داری کار مارو تقلید می کنی و وقتی می خواستی منظور نماز خوندنو برسونی دهانتو به تقلید ما باز و بسته می کردی یعنی بریم سر سجاده قهقهه خیلی بامزه اینکارو انجام میدی وقتی بهت میگم کیارش نماز بخون دهنتو باز و بسته می کنیمژه سجاده منو هم خیلی دوست داری چون یه کیفی داره که کامل سجاده و توش میذارم و زیپشو می بندم و تو خیلی دوسش داری و این شده یک نوع بازیت دقیقا نیم ساعت تمام هی به من میگی سجاده و باز کن بعد که باز کردم میگی ببند و تا کن بعدش هم میگی بزرامش توی کیف و دوباره تکرار و تکرار و تکرارابلهچشم یا منو می بری سمت کمدی که سجاده های مهمانها داخلش هستند همه رو باید در بیارم و پهن بکنم و تو بشینی نماز بخونی و به تقلید از ما که پیشونی و میذاریم روی مهر تو دماغتو میذاری و نماز می خونیخندهبغل خلاصه کل اتاق شده بود سجاده های نماز چند روزی پهن بود تا تو کاملا بازی کنی و سیر بشی و همه رو یک به یک جمع کردم و قایمش کردمعینک و فقط یه دونه مال خودم موند که اونم بعد چند روز جمع کردم و حالا نمی دونم تو سراغشو می گیری و یانه اگه خیلی اصرار کنی مجبورم دوباره بیارمش بیرونوقت تمامزبان

سرگرمی دیگه ات هم بیرون ریختن قابلمه ها و آبکش ها از کابینته، البته من این کارتو دوست دارم چون باعث میشه تو کمی سرگرم بشی و منم به کارهای اشپزخونه برسم ولی دیگه زیادی تکرار بشه واقعا اینجوری میشمکلافه

جدیدا هم می بینم میری سراغ کابینت هایی که لیوانها داخلشه قبلا همیشه میرفتی سراغش و می گفتی نه نه نه ولی حالا دیگه با جسارت یه لیوان می گیری که اگه حواسم نباشه انداختیش و شکوندیش خنثی فکر کنم باید به فکر چسب زدن یا بستن در کابینت باشمنگران

همچنان به کتاب و سی دی علاقه ای نداری فقط در حد 1 دقیقهخجالت ولی از اونجا که من عاشق کتابات هستم تورو باهاش مشغول می کنم یعنی چند تایشو روبروت میذارم و تو در حال کنجکاوی توی کیف ناخن گیر و... هستی و منم برات می خونم مخصوصا مجموعه کتابهای من بلدم زنگ بزنم و خیلی برات می خونم و تو بعضی از صفحاتش و دوست داری مثلا صفحه ای که بچه ها حوله حموم پوشیدن و خیلی دوست داری و همش همون صفحه و میاری تا برات تعریف کنممژه سی دی هم که خدارشکر دوست نداری چون بهتره تا دوسالگی نبینیچشمک آهنگ و ترانه خیلی دوست داری و همچنان گردنتو این طرف و اون طرف می کنی و می رقصی و منم برات کلی می رقصم از خود راضی

یه سرگرمی دیگه ات اینه که بهم می گی صندلی غذاتو به حالت درازکش کنم و تو دراز بکشی و منم صندلی و تو آشپزخونه حرکت بدم و باهات بازی کنم وقتی میخوای منظور این کارتو بهم برسونی میگی خخخخخ یعنی صدای خر وپف دراوردی و میخوای بخوابی مژهدلقک

غذا خوردنت هم فرقی نکرده و بیشتر چیزارو نمی خوری منتظر حتی به ماکارونی و ماست کم علاقه شدیمتفکر به پیشنهاد نسترن جون مامان یاشار خوشتیپ برات چوب شور گرفتم که دوست داری می خوریخوشمزه فقط بین میوه ها به موز و خیار علاقه نشون میدی گاوچران به هزار زحمت توی این شهر کوچک تونستیم جگر بخریم اخه همیشه زود تموم میشه و تو خداروشکر دوست داری و می خوری الهی شکر ، کیارش شیرینم باورت میشه وقتی یه غذایی و دوست داری می خوری اینگار دنیارو بهم میدن و وقتی نمی خوری به شدت عصبی میشم و دمغ گریه

مثل یاشار جونی بهت یاد دادم نه نه و با انگشتات بگی اینقدر این کارو بامزه و با دوتا دستات انجام میدی که دلم میخواد قورتت بدم خوشمزه ماچ

خیلی بلا شدی دیشب باباییت خوابش می اومد و به تو که کنار من نشسته بودی و در حال  باز و بسته کردن سجاده نماز بودی گفت کیارش بیا بریم بخوابیم و تو خودتو همچین به من چسبوندی و صدای گریه از خودت دراوردی که نه نمیام ما هم خوشمون اومد و چند بار دیگه هم تکرار کردیمنیشخند و تو هر بار بهم می چسبیدی مژه

هر جایی بالشت می بینی یاد می می می افتی و بالشت و میاری و میگی جیجینگ جیجینگنیشخند خیلی جیجینگ خور شدی و این نشونه وابستگی بیشترت بهشهابرو نگران یعنی چه جوری باید تورو از شیر بگیرمسوال

همه اعضای بدنتو می شناسی به غیر از مژه و ابرو که خودم بهت یاد ندادم ، ازت می پرسم کیارش گل و بلبلت (شومبول)کجاست نشون میدی و می خندی خجالتمژهنیشخند

بالاخره بعد چند ماه 300 گرم اضافه کردی و شدی 10 کیلو 700 گرم  بازم شکرت لبخند

قربون قدت بشم که روز به روز داری بلندتر میشی ولی هنوز قدت و نگرفتم ، این ماه باید ببرمت مرکز بهداشت

این ماه دایره واژگانت کمی بیشتر شده به عمو و عمه میگی اممممم 

بده بیده  هم تند و پشت سر هم میگیماچ

به آفا و دوغ گل و میگی : گو (هم وزن گل خونده بشه) خنده قهقهه

فردا هم به سلامتی من و تو با هم سوار هواپیما میشیم و میریم شمال تا یکماهی و اونجا سپری کنیم هورا اخ جونخیال باطل آخه اینجا هوا خیلی گرمه اصلا نمیشه روزا بیرون رفت یا اگه بریم کلی عرق می ریزیم و پشیمون میشیم ، شبها هم همینطوره بازم گرمه اگه ببریمت پارک خیلی زود باید برگردیم برای همین میریم یکماهی اونجا که تو خوش بگذرونی برای خودم که برنامه خاصی ندارم ... خدا کنه این یکماه بدون بابایی برات خیلی سخت نباشه و اونجا هم راحت بخوابی و اذیت نشی

و انشالله فردا تو هواپیما هم زیاد سخت نگذره بهمون و تو بگیری بخوابی و تا زودتر سپری بشه فردا ساعت 7 و 55 دقیقه تو هواپیماییم عزیزم

این یکماه خیلی کم به نت دسترسی دارم تو دفترم خاطراتتو ثبت می کنم بعدش میام اینجا برات می نویسملبخند

بازم بهت 16 ماهگیتو تبریک میگم خوشگل مامان

امیدوارم این ماه دندونای آسیابت که اینقدر ورم می کنند و اذیتت می کنند در بیاد و همچنین دایره لغاتت هم بیشتر بشه خیال باطلماچ

دوست دارم

عاشقتم

خیلی زیاد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

شاپرک
23 مرداد 92 11:16

بوس برا رهاااااااااااایی