کیارشکیارش، تا این لحظه: 12 سال و 7 روز سن داره

دنیای من و کودکم

روزمرگی

1391/10/12 21:30
نویسنده : مامانی
271 بازدید
اشتراک گذاری

کیارش ناز نازم

باید بگم این روزها داری تلاش می کنی تا روی زانوهای خوشگلت بایستی و کمی مکث می کنی و دوباره تعادلت و از دست میدی

فدای اون پاهای کوچولوت بشم خوشگلم

حسابی برای خودت سینه خیز میری و همه جا رو میگردی

کاملا در و اتاق و می شناسی و می دونی که باید به طرف اون بیای تا از اتاق خارج بشی حتی اگه در بسته باشه بازهم خودت و سینه خیز خیلی سریع بهش می رسونی.....وقنی سینه خیز می ری موهای توی اتاق هم به دستای خوشگلت می چسبه

وقتی خیلی سرحالی خیلی دوست داری باهات بازی کنیم  تا به سمتت میایم فکر می کنی می خوایم تورو بگیریم و تو روتو سریع برمی گردونی و خنده های بلند می کنی و ما دوباره ادامه میدیم

قربون اون خنده های شیرینت بشم

موبایل منو خیلی دوس داری و همچنین اون عروسک آویزون روشو همش می خوای تو دهنت بزاری

فرنی و حریره که اصلا نمی خوری و فقط سوپ نوش جاااااان می کنی البته همینم جای شکر داره

وقنی می برمت تو حمام تا بشورمت خیلی ذوق می کنی و خوشحالی

ولی امان از وقتی که بخوام لباستو عوض کنم سریع گریه اتو شروع می کنی دیگه با کلی دلقک بازی لباس تنت می کنم

وقتی بابات از سر کار میاد خیلی خوب ذوقتو نشون میدی و می فهمی که بابایی تازه اومده

چند روزی میشه برات تاب خریدیم و بابایی نصبش کرد و تورو سوارش می کنیم و نهایت 10 دقیقه بشینی

 

بعضی روزها مثل دیروز که هوا خیلی خوب بود با کالسکه بردمت بیرون تا یه خورده  از هوای بیرون لذت ببری و تو هم کیف می کنی

امروز هم دیدم خوابت میاد گذاشتمت تو کالسکه و تو حیاط چرخوندمت و تو همومجا خوابیدی و بعدش اوردمت تو اتاقت

چند روزی در حال بافتن کلاه فوتبالی با قلاب بافی بودم و تمومش کردم ولی سایز امسالت نمیشه گذاشتم برای سال بعدت

خاله اکی هم داره برات ژاکت و شلوار می بافه آخ جوووووووون

شب یلدا رفتیم خونه مادر بزرگت و لباس هندونه ای تنت کردم پسر خوبی بود و زیاد نق نزدی

مامان جون این روزها یه معامله خونه انجام دادیم و من خیلی خوشحالم و ابنو پاقدم خوش تو می دونم اخه چند سالی بود که منتظرش بودم

راستی مامان جون من منتظرم تا کمرت سفت بشه تا خوب خوب بدون کمک من بشینی ایشالله به زودی این اتفاق می افته

شبا هم تا ساعت 1 بیداری و هی می می می خوری و سینه خیز می ری  و دوباره می می و دوباره سینه خیز اینقدر این کارو تکرار می کنی و تا خسته بشی و بخوابی بعدشم تا صبح چند بار جوجو می خوای بعضی اوقات هم ابنقدر طولش می دی تو خوردن که نوک جوجو ام ناسور میشه ولی تو ولکن نیستی و دوباره گنجشک می شی و می می می خوای  به خاطر همین هم دیگه رو تختت نمیذارمت  و منم پایین تختت می خوابم

عاشقتم عشق کوچولوووووووووووووووووووی مامان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

هیراد و عمه لیلاش
4 دی 91 19:14
*سلام ، امیدوارم یلدا بشما خوش گذشته باشه * من در مسابقه سوگواره محرم اتلیه سها به رای شما نیاز دارم لطفا به وبلاگم بیایید ادرس مسابقه لینک در قسمت پست ثابت میباشد قول میدم ٣٠ ثانیه بیشتر از وقت نازنینتونو نگیره منتظرکمکتون هستم دوستای خوبم راستی اگر قبلا به کوچولوی دیگه ای رای دادید میتونید دوباره برید و به هیراد جون رای بدید
مامان یاشار
4 دی 91 21:35
جیگر سینه خیز رفتنش رو دیگه مردی شده گل پسرت هزار ماشالا. ببوسش عزیزم برای غذا خوردنش جواب نوشتم برات ولی اگه یه آدرس پستی برام بزاری برات کتاب رو میفرستم. این کتاب رو انجمن ترویج تغذیه با شیر مادر چاپ کرده و به نظر من تکمیل ترین کتاب تغذیه بچه هاست و حاصل کار 13 تا دکتره.

ممنون مامان یاشار مهربون
آدرس و فرستادم و زحمت شمارو زیاد کردم شرمنده
شما هم یاشاری منو ببوس