کیارشکیارش، تا این لحظه: 12 سال و 6 روز سن داره

دنیای من و کودکم

مسافرت 1 روزه با کیارشی

1391/12/16 15:14
نویسنده : مامانی
245 بازدید
اشتراک گذاری

کوچولوی مامان ما صبح روز جمعه 12 اسفند ساعت 5 صبح از خونه زدیم بیرون و با خاله اکی و مامان بزرگ و بابا بزرگ رفتیم به سمت قشم ....راه خشکی 1 ساعت و نیم طول کشید و راه دریایی نیم ساعت که ماشین و هم سوار لندی گراف کردیم و بردیم به قشم ...فکر می کردم تو ماشین می خوابی ولی ساعت 6 بلند شدی و با ما بیدار بودی تا ساعت 9 که به بازار درگهان رسیدیم تازه موقع بازار رفتن بود که تو خوابت گرفت ولی کاری از دستم بر نمی اومد باید تو بازار می چرخیدیم و چون اومده بودیم خرید کنیم می دونستم اذیتم می کنی ولی خودمو آماده کرده بودم و باهات کنار می اومدم خیلی خوابت می اومد وتو هم خیلی مقاومت می کردی با اینکه کالسکه ات و هم برده بودیم زیاد توش نمی نشستی و همش می خواستی بغل من باشی بغل خاله و مامان بزرگت و بابای ات هم نمی رفتی منم با جون و دل بغلت می کردم گفتم که خودمو اماده کرده بودم بالاخره ساعت 1 خوابیدی و گذاشتیمت تو کالسکه ات یه 40 دقیقه خوابیدی ، از این مغازه به این مغازه می رفتیم تو درگهان خیلی چیز مناسبی برای تو پیدا نکردم بیشتر برای خودم خرید کردم ...وقتی تو خواب بودی ناهار خوردیم بعد دیگه خیلی خسته شدیم رفتیم خونه خواهر شوهر خاله وقتی گذاشتمت زمین خیلیییییییییییییییییی ذوق کردیقلب هی 4 دست و پا میرفتی همه از خستگی بیهوش شدند و خوابیدند ولی تو نه که دلت برای زمین گذاشتنت تنگ شده بود همش بازی می کردی منم نیم ساعت خوابیدم و مامان بزرگت باهات بازی می کرد از خودت صدا هم در می اوردی و جیغ جیغ هم می کردی خلاصه بقیه نفهمیدند چه جوری خوابیدند بعد که همه از خواب بلند شدند تو دیگه خسته شدی و خوابت بردبغل باید زود راه می افتادیم تا به بازار قشم برسیم و زودی برگردیم خونه ولی به خاطر تو صبر کردیم تا خوب استراحت کنی چون از همه خسته تر و کم خواب تر خودت بودی و چون دیر شد قرار شد شب هم بمونیم ، البته باز هم تو فقط 40 دقیقه خوابیدی دیگه راه افتادیم و نیم ساعت تو راه بودیم تا به قشم رسیدیم رفتیم بازار ستاره ، خداروشکر تونستم از اونجا برات لباس های عیدت و بگیرم یک شلوارک لی با پیراهن 4 خونه سبز که به رنگ سال نزدیک باشه و یه شلوارک ارتشی و با چند دست لباس تابستونی خونگی و بیرونی ، از مغازه دیگه ای هم دو تا کفش برات خریدم یکی طرح ارتشی ست شلوارکت و یکی هم طرح لی ست شلوارکت لی ات هر کدوم 25 ، قیمتاش به نسبت اینجا بهتر بود ، شلوارک ها . بلوزها هم هر کدوم 25 بود ، بعد هم یه تلفن سبز و یه ارگ و یه گوزن بادی که روش پیتکو پیتکو کنی و دو تا کلاه افتابگیر یه پیش بند اتوبوس و بوقی خووووووووووشگل و 6 تا توپ سوتی و باز هم چند دست لباس خونه و یه دونه زرافه متری برای قد که باید به اتاق بچسبونم و یه ست قابلمه سبز رنگ برای غذات 40 تومن خریدم ...(قیمت هارو می نویسم تا بعد خودت با زمان که توش هستی و اینارو می خونی مقایسه کنی) اینا بود خریدهایی که باید برات می کردم و خداروشکر انجام شد و گره های ذهنی من باز شد و بعد شب برگشتیم خونه و خوابیدیم و تو هم خیلی خسته بودی و راحت خوابیدی  ، ساعت 9 صبح بلند شدیم و دوباره رفتیم درگهان برات صندلی ماشین خریدیم 200 تومن و دیگه راه افتادیم و اومدیم خونه و ماشین گذاشتیم تو لندی گراف هوا خیلی گرم بود اومدیم از ماشین بیرون و روی لندی گراف بین ماشین ها راه رفتیم و عکس گرفتیم  کلی از هوا لذت بردیم و روی آب بودیم و این اولین آب سواری تو بود عشق من

ببخش که بهت سخت گذشت و همش گریه می کردی و من بعضی اوقات مجبور می شدم از فروشنده ها عذرخواهی کنم ولی خوبیش این بود که کلی نی نی هم اونجا بود و اوایل تو از دیدنشون ذوق می کردی و بعد تکراری شد و همش گریه می کردی تازه اونجا کالسکه هم کرایه میدادند ، حتی یه جا اجازه گرفتم و گذاشتمت روی پیشخوان دیدم داری برای خودت 4 دست و پا میری به آقاهه گفتم بچه ام از صبح بغل بود دلش برای 4 دست و پا تنگ شدهزبان

خلاصه که خیلی دوست دارم و برای اینکه تورو خووووووشتیپ کنم رفتیم قشماز خود راضی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان یاشار
19 اسفند 91 16:53
مبارکت باشه عزیز دلم. دست مامانی گل درد نکنه
مرسی خاله نسرین