کیارشکیارش، تا این لحظه: 12 سال و 6 روز سن داره

دنیای من و کودکم

خداحافظ پستونک

  خوشگل مامان دیگه پستونک دوست نداری آآآآآآآآآآخ جووووووووووون وقتی میذارم تو دهنت جیغ می کشی و روتو اونطرف می کنی یعنی نمیخواااااااااااااام فدات بشم عشق مامان  خیالمو راحت کردی به این فکر می کردم که چطوری این عادتو از سرت بردارم و نکنه مثل بعضی از بچه ها تا 7 سالگیت بخوریش حالا خیالم راحت شد الانم داری برای خودت سینه خیز می ری و دور خودت می چرخی و میای به سمت لب تاپ و من هی اینو این طرف و اون طرف میذارم تا از دسترست دور باشه ...
14 آذر 1391

پایان مسافرت

بالاخره مسافرت تموم شد و ما به شهرمون برگشتیم توی هواپیما کمی گریه کردی البته کمی که نه یه خورده اونجارو گذاشتی روسرت بعد هم خوابیدی و باید با ماشین حدود 2 ساعت می اومدیم تا به اینجا برسیم خداروشکر شب بود و تموم راه خوابیدی صبح جمعه اینجا بودیم و مراسم شیرخواران علی اصغر نرفتیم ولی عمه ات برات لباس سبز گرفت و با چفیه منم برات پوشوندم و بردمت حسینیه و گذاشتمت توی گهواره ......چون هم سن علی اصغر 6 ماهه بودی خیلی دوست داشتم این کارو انجام بدم و دادم و خوشحالم توی گهواره خوشت اومده بود و ساکت بودی و جیکت در نمی اومد عکس انداختم و اومدم تو ماشین و تو خوابیدی اخه بدجور خوابت می اومد امیدوارم هیچ مادری داغ به این بزرگی و نبینه خدای بزرگم...
7 آذر 1391

پسرکم غذا خور شده

درست روز 23 آبان که 6 ماهگی و تموم کردی اولین غذاتو هم خوردی برات فرنی درست کردم عشق کوچولوم و تو خیلی بامزه و بااشتها خوردی ، خدایش دلم می خواست قورتت بدم عسل مامان ، خیلی خوشحال شدم که دوست داشتی و خوردیش ایشالله که همش گوشت تنت بشه عزیزکم با اون لپای بامزه و آویزونت هی به کاسه ات نگاه می کردی و من یه بشقاب گذاشته بودم زیر کاسه و تو اول اونو شروع کردی به گرفتن و خوردن و بعدش هم قاشق تو ول نمی کردی کیارش عاااااااااااااااااااااشقتم   ...
25 آبان 1391

7 ماهگی کیارش مامان

جیگل طلای مامان 6 ماهت پر شد و قدم به 7 ماهگی گذاشتی باورم نمیشه به این زودی گذشت و 6 ماهگی ات تموم شد قربونت بشم عزیزم   عاشقتم عشق کوچولوی مامان تو تو این ماهی که گذشت دندون دراوردی اونم 2 تاااااااااااااااااااااا سوار کالسکه شدی تو حیاط دورت می زنم و اینقدر احساس آرامش می کنی که خوابت می بره اومدیم با هم مسافرت خونه آقابزرگ و خانم بزرگ روی صندلی غذات نشوندمت معلق زدی حسابی باهامون حسابی به قهقهه می خندی صدای گریه ات خیلی عوض شده و من عاشق این صداتم وزنت تو این ماه 8کیلو 600 بوده عزیزم خلاصه که عاشقتم و خیلی دوست دارم   ...
25 آبان 1391

دندانپزشکی

خوب کوچولو این خاطره روز سومی که اومده بودیم مسافرت و من باید می رفتم دندانپزشکی تا دندونامو چک کنم ، من و تو بابایی و خانم بزرگ راهی شدیم ، خانم بزرگ نزدیک مسجدی برای خوندن نماز ظهر پیاده شد و خودمون 3 تایی رفتیم مطب ، به موقع رسیده بودیم ولی 25 دقیقه بعد من رفتم داخل و تو همش اهه اهه می کردی و دوست نداشتی اونجا بمونی بابایی تورو می برد بیرون تو راه پله ها سرگرمت می کرد آقای دکتر هم از سرو صدای بچه خوشش نمی اومد و مارو بیشتر استرسی می کرد ، خلاصه رفتم داخل  و برام بی حسی زد از دکتر خواستم تا برم به کوچولوم شیر بدم تا دنونام بی حس بشه اومدم بهت شیر دادم و بعد هم دوباره صدام کرد تا برم داخل و 2تا از دندونامو درست کرد شد 160 تومن (محض اطل...
25 آبان 1391

تلاشت برای سینه خیز کردن

جیگل مامان 16/8/91 وقتی از خواب خوش صبح بیدار شدی و در حال بازیگوشی بودی دیدم خودتو دمر کردی و برای گرفتن پستونکت باسن کوچولوتو و تکون میدادی به سمت جلو و تلاش می کردی بری بگیریش قربون دستای کوچولوت بشم وقتی صبحا از خواب بلند میشی چون سیر از خوابی خلی سرحالی و تا نیم ساعت هیچ حرفی نمی زنی و نق هم نمی زنی عاشقتم عشق کوچولوم ...
22 آبان 1391

پمپرز شماره 3

جوجه مامان 17/8 /91 پمپرزتو عوض کردم و شماره 3 پات کردم برای ثبت می نویسم که قیمت یه پمپرز 46 تایی شماره 3 ، 37  تومنه و پمرز شماره 1و 2 و 64 تایی 30 تومن بوده حالا بعد باید در زمان خودت ببینی که چقدر شدند ؟ قربون اون باسن کوچولوت بشم ...
22 آبان 1391

سفر به شمال

خوشگل مامان من و تو بابایی روز 5 شنبه مورخ 19/8/91 پرواز داشتیم به سمت شمال وسیله هارو از چند روز قبل جمع و جور کرده بودم و اون روز هم تو خیلی باهام همکاری کردی و کلی کارتون دیدی و منم به کارام رسیدم ......فدات بشم عشق کوچولوی مامان خلاصه ساعت 2 راه افتادیم و تا برسیم بندر 2 ساعت راه بود و تو توی راه 1 ساعتی خوابیدی تو کریرت بعد هم رفتیم فرودگاه و اونجا دایی و فرزانه و آقا یوسف و دیدیم و سوار هواپیما شدیم تو نیم ساعت اول خیلی بی تابی می کردی و گریه سر دادی شاید فشار هوا گوشت و درد می اورد از اطراف نگاهمون می کردند و بلاخره خوابیدی تا قبل از فرود و بعد چشای خوشگلتو باز کردی و موقع رفتی مهماندار هواپیما کلی قربون و صدقه ات رفت اومدیم...
22 آبان 1391

دندون دومی کیارش مامان

گل پسری دیروز دندون دومت سر زد شب قبلش یهو ساعت 2 بیدار شدی و گریه کردی و تا ساعت 5 بیدار بودی و نمی خواستی بخوابی تعجب کردم ولی خداروشکر دوست داشتی بازی کنی من و بابات و خانم بزرگت مشغول سرگرم کردنت بودیم تا بلاخره خسته شدی و خوابیدی فکر کنم یه خورده هم به خاطر دندونت بی خواب شده بودی چون تا بلند شدی دستمو کردم تو دهنت و دیدم دندونت سر زده فدات بشم کوچولوی مامان دوست دارم عشق کوچولوی مامان
22 آبان 1391