کیارشکیارش، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

دنیای من و کودکم

مروارید چهارم

الهی دورت بگردم مااااااااااااااادر مروارید چهارمت هم دراومده ، نمی دونم چه حسیه که اینقدر با دیدن دندونات ذوق زده میشم هر چی هست یه حس نابه یه حسی که فقط من که مادرتم با تمام وجود حسش می کنم مرسی که هستی واین حس نابه لمسش می کنم چقدر حس نوشتم دیشب داشتم باهات بازی می کردم و زیر بغلتو گرفته بودم و کمی به سمت بالا می بردمت و تو هم دهنتو باز می کردی که چشمم یهو خورد به لثه بالایی یه چیز سفیدی اینگار معلوم بود چند بار همینطور باهات بازی کردم و با دقت بیشتر فهمیدم اشتباه نکردم و دندون بالایی سمت راستت در اومده ، وای خیلی ذوق کردم و بابات که کنارم ایستاده بود و صداش کردم و هی فرستادمت بالا تا بابایی هم ببینه ولی نتونست بالاخره بغلت کردم و ...
19 اسفند 1391

مسافرت 1 روزه با کیارشی

کوچولوی مامان ما صبح روز جمعه 12 اسفند ساعت 5 صبح از خونه زدیم بیرون و با خاله اکی و مامان بزرگ و بابا بزرگ رفتیم به سمت قشم ....راه خشکی 1 ساعت و نیم طول کشید و راه دریایی نیم ساعت که ماشین و هم سوار لندی گراف کردیم و بردیم به قشم ...فکر می کردم تو ماشین می خوابی ولی ساعت 6 بلند شدی و با ما بیدار بودی تا ساعت 9 که به بازار درگهان رسیدیم تازه موقع بازار رفتن بود که تو خوابت گرفت ولی کاری از دستم بر نمی اومد باید تو بازار می چرخیدیم و چون اومده بودیم خرید کنیم می دونستم اذیتم می کنی ولی خودمو آماده کرده بودم و باهات کنار می اومدم خیلی خوابت می اومد وتو هم خیلی مقاومت می کردی با اینکه کالسکه ات و هم برده بودیم زیاد توش نمی نشستی و همش می خواست...
16 اسفند 1391

راه رفتن کیارشی

خوشگل شیطونکم امروز کنار مبل نشسته بودیم و تو هم خودتو از روی مبل می خواستی بکشی پایین کمکت کردم واومدی کنار میز مبل و همونجا ایستادی و دستت به دستمال کاغذی نمی رسید دیدم خودت لبه های میز دو دستی گرفتی و راه رفتی و خودتو به دستمال رسوندی و یک برگ گرفتی و شروع به خوردن کردی و منم به دنبالت که نخور کیااااااااااااااااااااااااااااااااارش قربون اون قدم های کوچولوت بشم کیارش شیرینم کی بشه تو توی خونه بدو بدو کنی راستی کیارش 2 روز پیش تو روی 2 زانوت نشسته بودی و کنار گلدون و در حال خوردن آویزهای آویزونش بودی که پر از اکلیل بود منم اومدم پیشت و در حال جمع کردن آویزها بودم که یهو زانو های کوچولوت لق می زنه و تو با سر میری تو گلدون و نوک دماغ و س...
9 اسفند 1391

بای بای کیارشی

سلام خوشگل مامان امروز ظهر برای اولین بار بای بای کردی عزیزم داستان از این قراره که ظهری من داشتم تلفنی با خاله فری حرف میزدم ولی شما مثل همیشه بعد از دقایقی اعتراض کردی و می گفتی بلند شو بریم و دیگه صحبت نکن و منم تلفن و قطع کردم تا به تو برسم بردمت حیاط و زودی اومدم بالا دیدم جیغی کشیدی به چه بلندی که چرا منو اوردی داخل منم دیدم اینطوریه زودی خودمو و تورو آماده کردم و سوپتو گرفتم و پیاده با هم رفتیم خونه خاله و اونجا خاله ای تورو بغل کرد تا ببرتت سمت آیفون که تو خیلی دوست داری و تو خیلی راحت رفتی بغلش تازه با منم داشتی بای بای می کردی قربون دستای کوچولوت بشم من البته روزهای قبل هم بای بای می کردی ولی به این صورت که وقتی می گفتم بای بای...
9 اسفند 1391

دست زدن کیارشی

کیارش مامان از 2 روز پیش  می بینم خیلی راحت دو تا کف دستاتو به هم می رسونی و دست می زنی اینقدر خودت این کارو دوست داری که حتی وقتی نشستی و کاری هم نداری خودت برای خودت دست می زنی حتی صبحا که از خواب بلند میشی هنوز چشاتو وا نکردی ولی داری دست می زنی الهی من قربونت بشم دیروز داشتم ناهار می کشیدم و تو ،بغل بابایی بودی و بهونه منو می گرفتی منم بعد از تمام شدن کارم اومدم بغلت کردم و بهت گفتم چیه آقا کیارش کنجکاو شدی که مامانی داره چیکار می کنه برای همین گریه می کردی نگاه کن داشتم از تو قابلمه برنج می کشیدم ولی قابلمه داغه نباید دست بزنی خطرناکه و تو بلافاصله تا شنیدی دست بزنی شروع کردی به دست زدن یا اینکه داشتیم دیشب دکتر  c...
6 اسفند 1391

د د گفتن کیارش مامان

گل پسری مامان چند روزی میشه که شما میگی   د    د   د    د قربونت بشم کوچولوی من لبای خوشگلتو کمی کج می کنی و با فشار روی زبونت میگی د د د وکاملا این کلمه و درک می کنی وقتی بهت می گم میخوایم بریم د د خیلی دوست دارم عشق مامان ...
2 اسفند 1391

سومین مروارید

کیارش جون امروز وقتی از خواب بلند شدی یه کم باهات مثل همیشه تو رختخواب بازی کردم و بعد بردمت و شستمت و گذاشتمت رو کنسول تا پمپرزتو  و بپوشم  و باهات بازی می کردم تا بتونم پمپرزتو بپوشم و همینطور که می خندوندمت یهو چشم به مرواریدت افتاد که کنار دندون پاینت در اومده بود وای خدا خیلی تعجب کردم آخه منتظر بودم دندون بالات در بیاد ولی پایینی دراومد حالا فهمیدم که چرا دیشب اینقدر از خواب بلند میشدی و بیقرار بودی قربونت بشم خوشگل مامان مبارکت باشه عزیزم تو 9ماه و 7 روزگیت سومین دندونت دراومد کیارشم   ...
30 بهمن 1391

کیارش وارد 10 ماهگی می شود

خوب کیارش مامان روزها میگذره و تو بزرگ میشی و من باورم نمیشه تو همون کیارش کوچولوی مامانی برای این ماه بردمت قد و وزن مرکز بهداشت قدت : 77 سانتی متر دورسرت: 47 وزنت :9 کیلو 400 همه چی خوب و نرمال بود و قرار بعدی و برای یکسالگیت گذاشته شد از این ماه باید بهت کته بدم عزیزم امیدوارم دوست داشته باشی خوشگلم همین الان برای ناهار بهت کته با خورشت کرفس دادم دوست داشتی و بدون بهونه خوردی و تازه همش هوم هووم هم می گفتی جیگرتو عشقه مامانی ...
27 بهمن 1391

گل یا پوچ

کیارش مامان عشق شیرینم این روزها وقتی باهات بازی گل یا پوچو انجام میدم می بینم چقدر دوست داری با دقت می شینی به دستهای من نگاه می کنی و با چشای خوشگلت به من خیره میشی بزار برات توضیح بدم چه جوری بازی می کنیم من یه دستمال کاغذی و مچاله می کنم و میذارم توی یکی از دستام و هر دو دستامو مشت می کنم و میارم جلوی تو و میگم کیارش دستمال تو کدوم دستمه ؟ و تو با دستای کوچولو و چال دارت اشاره می کنی به یکی از دستای من و من دستمو باز می کنم . اگه دستمال توش نبود میگم نیست و میگم پس تو کدومه کیارش؟ و تو باز با دستای کوچولوت اشاره می کنی به اون یکی دستم و من بازش می کنم و تو می بینی دستمال توشه و ذوق می کنی و دوباره این بازی و ادامه میدیم تا تو دیگه خس...
27 بهمن 1391