کیارشکیارش، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

دنیای من و کودکم

نشستن گل پسرم

عشق کوچولوی مامان بالاخره تو 7 ماه و 25 روزگیت تونستی 5 دقیقه بدون کمک من بشینی خیلییییییییییییییی خوشحال بودم و چشم انتظار البته می نشستی ولی من باید حتما مراقبت بودم چون زودی کمرت لق میزد و می افتادی حالا دیگه برای خودت می تونی راحت بشینی و دنیارو به صورت نشسته هم تجریه کنی فدات بشم دیشب هم بالاخره تلاشت و کردی و خودتو بهم رسوندی و کشوندی و با زانوهای خوشگلت اومدی روی شکمم که دراز کشیده بودم این حرکتت هم جدید بود قبلا اینکارو می کردی ولی موفق نمیشدی امروز من و تو دوباره با هم رفتیم حمام و نیم ساعت اب بازی کردی حدود 5 روزه بهت زرده تخم مرغ میدم خداروشکر می خوری امروز هم برات پوره سیب زمینی درست کردم و بهت دادم فردا هم ایشالله پ...
16 دی 1391

پیدا کردن انگشت پا

آخ جووووووووووووون کیارشی  اول آذر انگشت پاهاشو در حالیکه روی مبل لم داده بود پیدا کرد و و خودشو خم کرد و اونارو گذاشت تو دهنش و منم دوربین به دست ازش عکس گرفتم از خیلی وقت پیش منتظر این روز بودم خوشگلم آخه خیلی این حرکتو دوست دارم و و لذت می برم و ذوق می کنم بعضی اوقات هم کمکت می کنم تا زودتر پیداش کنی و بخوریش فدای اون نگات بشم مامانی وقتی توی کالسکه میذارمت بیشتر بهش توجه می کنی و سعی می کنی که بخوریش ولی به دهنت نمی رسه خدا کنه این حرکتت زودی تموم نشه و من حسابی لذت ببرم جیگل مامان
12 دی 1391

دندان سوم

دیشب خیلی بی تاب بودی و هی محکم زبونتو به دندونت فشار میدادی نگاهی به لثه ات کردم دیدم یه کم سفید شده خوشگلکم دندون بالایی ات داره سر میزنه ولی نمی دونم چند روز طول می کشه ایشالله زودتر بیاد بیرون و تو راحت بشی دیشب اینجا باد و بوران و طوفان اومد طوریکه کالسکه ات که زیر پارکینگ بود خیس خیس شد عزیز دلم کاملا بزرگ شدن و تغییر کردنتو حس می کنم موهات کمی پرپشت تر شده و پر موتر به نظر میای چشات دیگه خیلی تنگ نیست و یه خورده بزرگتر شده دست و پاهت و اون هیکل 4 شونه ات هم بزرگ شده فدات بشم تو عشق کوچولوی مامانی فقط توروخدا یه کم خوش خوراک تر باش تا اون لپای خوشگلت اب نشه خیلی حرص می خورم وقتی غذا نمی خوری ...
12 دی 1391

پایان 7 ماهگی کیارش جوووووووونم

سلام  کیارش مامان چند روزی میشه که تو 7 ماهگی و پشت سر گذاشتی  و من الان فرصت کردم تا برات بنویسم چند روز پیش یعنی روز شنبه من و تو بابایی با هم رفتیم مرکز بهداشت و قد و وزنت و گرفتیم و تو جیگر مامان تو پایان 7 ماهگی وزنت 8 کیلو 950 بود و 150 گرم جا داشت تا نسیت به ماه قبلت بیشتر کنی ولی خوب فکر کنم به خاطر دندون در اوردنت یه خورده لاغر شدی و اون لپای خوشگلت اب شد قدت هم 71.5 و دور سرت 44.5 بوده ایشالله همینطور رشد خوبی داشته باشی شیرین عسلم ...
12 دی 1391

روزمرگی

کیارش ناز نازم باید بگم این روزها داری تلاش می کنی تا روی زانوهای خوشگلت بایستی و کمی مکث می کنی و دوباره تعادلت و از دست میدی فدای اون پاهای کوچولوت بشم خوشگلم حسابی برای خودت سینه خیز میری و همه جا رو میگردی کاملا در و اتاق و می شناسی و می دونی که باید به طرف اون بیای تا از اتاق خارج بشی حتی اگه در بسته باشه بازهم خودت و سینه خیز خیلی سریع بهش می رسونی.....وقنی سینه خیز می ری موهای توی اتاق هم به دستای خوشگلت می چسبه وقتی خیلی سرحالی خیلی دوست داری باهات بازی کنیم  تا به سمتت میایم فکر می کنی می خوایم تورو بگیریم و تو روتو سریع برمی گردونی و خنده های بلند می کنی و ما دوباره ادامه میدیم قربون اون خنده های شیرینت بشم موبای...
12 دی 1391

پمپرز شماره 4

کیارش مامان دیگه بزرگ شدی و پمپرزت عوض شده همین الان داری جیغ جیغ های بامزه بغل بابات می کشی و میخوای بیای سمت لپ تاپ  بابات داشته باهات بازی می کرده و تو دراز کشیده بودی چنان جیغ عصبانیت می کشیدی که یعنی منو بلند کن و بیقراری می کردی منم گفتم شاید گرسنه اته بهت شیر دادم ولی تو یه کم خوردی و با یه گاز محکم ولش کردی آخه پسر جان نمی گی مامانت هم احساس داره و دردش میاد دوباره بازیگوشی کردی و یه کم مه مه خوردی و دوباره یه گازه محکمتر گرفتی که هنوزم داره می سوزه و حالا در حال سینه خیز رفتنی .......امروز بابایی همه خونه و جاروکشید تا دستای خوشگل و کوچولوت مو توش گیر نکنه راستی مامان جون تو همین هفته دویاره برات آش دندونی درست کردم&...
12 دی 1391

من و تو در حمام

جوجه جوجه ای مامان امروز برای اولین بار من و تو تنهایی با هم رفتیم حمام چه کیفی هم داشت و تو برای خودت با اون نهنگ پلاستیکی بازی می کردی تا من خودمو شستم و بعدشم نوبت تو کوچولو رسید و حسابی شستمت و تو همش می خواستی آب و که از دوش می اومد بگیری ولی نمی تونستی الانم داری نق می زنی و خودتو به من و لپ تاپ می رسونی تا بهت توجه کنم با اینکه بابایی پیشته و یه کم که بهت توجه می کنم زودی می خندی و دوست داری باهات بازی کنم منم همین کارو می کنم قربون اون صدای بلبلی ات بشم مامانی خیلی خوشگل در میاریش امروز رفتیم آرایشگاه خاله اکرم تو اونجا کمی خوابیدی و بازی کردی بعد هم رفتیم بازار من برات یه اسباب بازی ماشین که دور خودش می چرخه خریدم با یه دون...
12 دی 1391

تلاش برای رو زانو ایستادن

ای خوشگل مامان از دیروز تا بحال می بینم داری تلاش می کنی تا روی زانوت هم بایستی خیلی برام جالب و هیجان انگیز بود آخه تا به حال با این صحنه توی عمرم مواجه نشده بودم تلاش یک کودک برای چهار دست و پا رفتن واقعا موقع دیدن این صحنه ها به بزرگی خدا فکر می کنم خدایا شکرت که به من این نعمت و دادی هزاران بار ازت ممنونم  
28 آذر 1391

روزمرگی

جیگل جیگل مامان تو این 2 هفته که نتونستم برات بیویسم 1 هفته اش اینترنت نداشتیم و 1 هفته هم فرصتی نداشتم آخه تو خیلی خوابت کم شده و منو همیشه پیش خودت می خوای الانم داری جلوی بابات حسابی دست و پا میزنی و آب دهنت و پف می کنی بیرون و انرزی صرف می کنی و عرق می ریزی وای مامانی اگه بدونی چقدر پیشرفت کردی  تو سینه خیز رفتن حسابی برای خودت معلق می زنی و بعدش تند تند میری و منم دنبالت تا بگیرمت و تا سرت به جایی نخوره مخصوصا وقتی جلوی تلویزیون میذارمت باید مواظب باشم تا سرت و به میز تلویزیون نزنی وای خدا عجب سرعتی هم میری باید زودی خودمو برسونم بهت قربون اون دست و پای کوچولوت بشم وقتی هم خودتو به چیزی نی رسونی سریع کنجکاوی می کنی و اونو...
27 آذر 1391