کیارشکیارش، تا این لحظه: 12 سال و 6 روز سن داره

دنیای من و کودکم

بغل کردن هدفدار کیارش مامان

عشق کوچولوی مامان ...کیارشم چند روزی میشه وقتی بهت میگم بیا بغلم خیلی هدفدار و مشخص اغوشتو برام باز می کنی و من هم کلی ذوق می کنم ......قربونت بشم جوجوی مامان البته قبلا هم آغوشتو باز می کردی ولی کاملا مشخص نبود که برای اومدن به بغل این کارو می کنی یا همینطوری داری برای خودت دست و پا می زنی عشق مامان الان برات کارتون گذاشتم و تو داری نگاه می کنی و کمی نق می زنی که بهت توجه کنم ودوباره ساکت میشی به خاله اکی سفارش دادم وقتی رفته قشم برات کاپشن بخره و یه بلوز ناز نازی و یه آویز روی تخت و یه سری 5 تایی ظرف سفالی زنبوری نصیبت شده دست خاله ای درد نکنه ....مبارکت باشه عزیزم راستی مامانی از وقتی دستام تاول زد خیلی بیشتر در برابرت احساس مسوول...
15 آبان 1391

عید سعید قربان و عید سعید غدیر

جوجه مامان ، روز عید قربان ما با خاله ها رفتیم پارک دولت و با هم کباب درست کردیم و خوردیم تو هم پسر خوبی بودی و 2 بار اونجا هر دفعه نیم ساعت خوابیدی و خیلی اذیت نشدم ، کالسکه اتم اورده بودم به این امید که باهاش کلی دور بزنیم ولی دریغ از نشستن تو تا میذاشتمت روی کریر کالسکه گریه می کردی و بلندت می کردم ، خلاصه روز عید قربان مون هم اینطوری گذشت . فرداش یعنی روز شنبه با خودم فکر کردم که بدون کریر امتحان کنم شاید بتونی توی کالسکه ات بشینی و برات دیگه اندازه شده ، دیدم بعلـــــــــــه خیلی هم خوبه و تو هم چقدر دوست داشتی کلی تو حیاط دورت زدم و تو کیف کردی خلاصه روزی چند بار می ذاشتمت داخلش و دورت میزدم و حتی یه بار توش خوابت برد ، فکر کنم خ...
13 آبان 1391

معلق زدنت از سمت راست

سلام عشق کوچولوی مامان از 25 مهر که اولین معلقت و زدی تا دیروز فقط و فقط از سمت چپت معلق می زدی و از سمت راست هم تلاش می کردی ولی بی نتیجه بود با اینکه عروسک میذاشتم سمت راست تا بری بگیری ولی نمیشد تا دیروز که دیدم بالاخره از سمت راست هم معلق زدی ، از سمت چپ که در چشم بر هم زدنی انجامش میدی حتی توی خواب هم معلق میزنی همین امروز صبح خوابیده بودی و وقتی برگشتم بهت سری بزنم دیدم معلق زدی و همونطور دمر خوابت برده ....قربون شکل ماهت بشم پسر ناز نازیم مامان جون فکر کنم دست و پاهی چپت قدرتمندتر عمل می کنند آخه وقتی توی رورئک هم میذارمت با پاهای چپت مانور بیشتری میدی ، یعنی تو چپ دست میشی ...
13 آبان 1391

پشه و تونل کیارش :)

پسر خوشگلم امروز صبح که از خواب بلند شدی یه کم بهت شیر دادم ولی خیلی تمایل نداشتی ، کمی بازیگوشی کردی و از خودت صداهای خوشگل خوشگل دراوردی ، تورو به حال خودت رها کردم و رفتم تو آشپزخونه تا به بقیه درست کردن الویه برسم و تو در این زمان معلق میزدی برای خودت و وقتی می دیدم خسته شدی برت می گردوندم بعد که دیدم خسته شدی بلندت کردم و بردم شستمت و خوشگل و نازت کردم به پر و پاچه نازت کرم مالیدم تا احساس خوبی بهت دست بده بعدشم ماسازت دادم اول یه کم نق زدی ولی بعد باهام همراه شدی و با موسیقی بدن خوشگلتو ناز و نوازش  می کردم ، دیگه کم کم لثه ات داشت اذیتت می کرد و توهی محکم زبونتو میزدی به لثه ات دلم برات سوخت خوشگلم روی جای تعویضت روی تخت درازت ...
3 آبان 1391

دندون در اوردن کیارش نااااااااااااااازم

کیارش خوشگلم کیارش نازم کیارش کوچولوم خوشگل مامان جیگر مامان امروز دیدم دندونای خوشگلت ، مرواریدهای نازت سر زده و دستو می خراشه  قربونت بشم عزیزم بعد از این همه اب دهن ریختن و سر زدنت به دوشای مامان بالاخره مرواریدات اومدن بیرون نمی دونم چقدر عذاب می کشی ببخش که نمی تونم درکت کنم ولی شنیدم زمانی که یه بچه داره دندون در میاره اینقدر درد می کشه که اگه مادرش بخواد این درد و تحمل کنه  اندازه 7 تا پیراهن پاره می کنه منو ببخش که کاری از دستم ساخته نیست این روزا هرچی می بینی سریع میخوای تو دهنت بذاری و با اون درد دندونت و ماساژ بدی قربونت بشم تو 5 ماه و 9 روزگیت دندونای خوشگلت اومده بیرون دیروز یه خراش کوچولو دیدم رو...
2 آبان 1391

روزمرگی

کیارش مامان 2 روز پیش یه معلق کامله کامل زدی یعنی خیلی سریع معلق زدی و منم همینطور داشتم ازت فیلم می گرفتم ، اون شب 2 بار معلق زدی فرداش یعنی دیروز که خیلی خیلی جالب بود تو تا شب حدود 20 و خورده بار معلق میزدی برای خودت یعنی به سرعت نور تا چشم بر می گردوندم تورو پشت و رو می دیدم ، مثل اینکه خودت هم خیلی از این حرکتت خوشت اومده هلوی مااااااااامان تازه یه چیز بامزه دیگه اینکه حتی تو خواب هم دیشب 4 بار معلق زدی و خوبه خواب مادرها سبکه و من تورو زودی برمی گردوندمت و تو دوباره می خوابیدی تو خواب روزانه ات هم همینطور ، معلق هاتو چاشنی خوابت می کردی یه چیز دیگه اینکه وقتی دراز کشیدی مچ دستاتو می گیرم و با اشتیاق میخوای بلند شی ، خیل...
1 آبان 1391

مروارید های خوشگلت

دیشب که دیدم خیلی بیقراری می کنی برای دندونت ، دستامو شستم و شروع کردم به ماساژ دادن دور دهن و دندونات و تو هم هی سرتو می چرخوندی و دوست داشتی دستامو بخوری من روی لثه هاتو ماساژ میدادم و یهو دیدم قشنگ جای رویش دندونات از زیر لثه معلومه خیلی ذوق کردم ، بابایی و صدا کردم و اونم دید دقیقا دو تا کنار هم لثه پایینی ات ، نمی دونم چقدر می خوای درد بکشی تا اینا از زیر این لثه سفت دربیان وقتی رشد تورو می بینم بیشتر به خدای مهربونم و توانایی هاش فکر می کنم واقعا چه اتفاقایی جالبی می افته تا یه کوچولو بزرگ بشه و تو این مسیر چه سختی هایی و باید تحمل کنه ...ایشالله خدا همیشه در کنار تو فرشته نازنینم باشه و به قول ماهی...دوران فیلم حریم... سلطان چشم ب...
29 مهر 1391

پارک دولت

دیروز جمعه من و بابایی از ظهر مشغول بودیم ، کیارش جون دیروز بابایی دو تا کار مهم انجام داد یکی وصل پنکه اتاق ها بود و یکی هم نصب وان که هر کدوم ماهها است که داره روش کار می کنه!!!!!!!!!!!! و بالاخره امروز تموم شد ، یه هورااااااااااااااااا برا بابایی هورااااااااااااا خلاصه که آقای نصاب اومد پنکه هارو ، تو اتاق تو و هال و پذیرایی نصب کرد منم تورو سرگرم می کردم و توی روروئکت میذاشتم و به کارهای خونه هم می رسیدم ، ساعت 5 ناهار خوردیم منو بابایی ، و ساعت 8 بود خاله فری زنگ زد که با هم شام بریم بیرون ما هم پذیرفتیم و رفتیم و برای اولین بار بردیمت پارک دولت که تابه حال به این پارک نیومدی ، توی مسیر خوابیدی و با کریر اوردیمت کنار جمع بعد از 20 دق...
29 مهر 1391

کیارشی به تولد می رود

کیارش جونم این دومین تولدیه که رفتی یه بار وقتی 20 روزت بود رفتیم تولد دختر خاله پرستو و حالا هم 5 شنبه ای رفتیم تولد پسرعمو امیر محمد از جریان تولد باید بگم که تعداد بچه های 4 ساله تا 10 ساله زیاد بود یعنی حدود 15 نفر + خانواده ها و این بچه ها بک سرو صدایی می کردند که نگووووووووو ، یه جیغ ها و صداهایی بود که نپرس ، و تو ، خیلی بامزه بودی ، تا می بردمت کنار میز تولدی که بچه ها دورش جمع شده بودند از سر و صدا و جیغ های اونا لب و لوچه ات پیچ می خورد و می گفتی منو از اونجا دور کن ...فدااااااااااااااااااااااات بشم هلوی مامان منم یه کم دورت می کردم دوباره می اوردمت نزدیک ولی باز هم لب می پیچوندی ولی خداروشکر لج نمی کردی خلاصه بعد از بریدن کیک...
29 مهر 1391