کیارشکیارش، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

دنیای من و کودکم

من مادرم

پسر دوست داشتنی و عزیزم امروز با وجود نازنین تو من مادرم ممنونم که هستی و وجودت این حس زیبا و در من زنده کرده حسی که باز هم برام جدیده با وجود تو حس های زیبایی و دارم تجربه می کنم یکیش حس زیبای مادریه امیدوارم بتونم مادر خوبی برات باشم عروسکم و تو وقتی به سن من رسیدی از داشتنم به خودت ببالی ...امیدوارم که اینطور باشه و من همه تلاشم و می کنم تا این اتفاق بیفته چون دلم میخواد از زندگی ات لذت ببری و هیچی توی این دنیا تورو نرنجونه ، دلم میخواد همیشه شاد باشی و جز کسایی باشی که ندونی استرس و اضطراب و لحظه ای بد چیه . اگه بخوایم به قمری حساب کنیم امروز روز تولد توئه و دقیقا پارسال تو روز مادر تو در آغوشم جا گرفتی ،عزیزم تولدت هم مبارک ک...
11 ارديبهشت 1392

قدم برداشتن کیارشی

سلام گل مامان 4  شب پیش برای اولین بار 3 قدم کوچولو برداشتی و منو ذوق زده کردی داشتی دور میز مبل وسط هال راه میرفتی و من بهت گفتم کیارشی بیا پیش مامان و تو اومدی فکر کنم با 3 قدم خودتو به من رسوندی این روزها خیلی دوست داری بایستی و برای خودت دست بزنی ولی تعادلت و کامل نمی تونی حفظ کنی و این چند روزه هم باهات تمرین می کردم و که به سمتم بیای و تو خیلییییییییییییییییییی خوشت میاد و کلی می خندی و این کارو به عنوان بازی می بینی قربون اون قدمهای کوچولوت برم گل مامان همین روزاست که برای خودت مستقل بشی به کمک مامان نیاز نداشته باشی  
6 ارديبهشت 1392

ششمین مروارید

کیارش جونم وقتی 11 ماه و 3 روزت شده بود دیدم یه مروارید دیگه از لثه ات سر زده دندان پایین از سمت چپ چند روزی بود ناخوداگاه آبریزش بینی پیدا کرده بودی یعنی اتفاق خاصی که منجر به سرماخوردگی بشه نیفتاده بود ولی طی تحقیقات و تجربیات و دوستان و اقوام علت آبریزش و  به خاطر دندون بوده یعنی کیارش جونم به این فکر می کنم یعنی چقدر شما درد می کشی که باعث آبریزش میشه الهی دورت بگردم ایشالله بقیه دندونات ایتقدر عذابت نده الان 5 یا 6 روز گذشته و من دارم بهت شربت سرما خوردگی میدم ولی اینگار نه انگار دکتر هم رفتیم گفت همین روند و ادامه بده ولی یادم رفت ازش بپرسم که ایا برا دندونش ابریزش داره یا نه ....ایشالله زودتر ابریزشت قطع بشه مامانی کوچولوی ...
31 فروردين 1392

کیارشی وارد 12 ماهگی می شود

سلام کیارش شیطون بلای مامان به آخرین ماه که به یکسالگیت نزدیک میشه رسیدیم خیلی خوشحالم که با تو لحظاتم و گذروندم پسرکم تو اولین روز از 12 ماهگیت وزنت 9 کیلو و 900 بود و قدت هم 80 سانت و دور سرت هم همون 47 سانت دو ماه گذشته بود قربون قد و بالات برم من کوچولوی مامان
31 فروردين 1392

تعطیلات پسرم چگونه گذشت؟

کیارش جونم ما امسال عید بیشتر وقتمونو توی خونه سپری کردیم و کمی هم مهمانداری مامان مرضیه و بابا حسن که از قبل از عید اومده بودند اینجا و خونه ما و خاله ها رفت و آمد می کردند چند روز اول عید جایی به غیر از عید دیدنی نرفتیم و هفته دوم 2 روز رفتیم خونه دایی بندر عباس که تو اونجا کمی دچار کمبود خواب شده بودی چون جات عوض شده بود پایان شب دوم خاله ناهید و پرستو از شمال با پرواز ساعت 4 صبح رسیدند و ما فردا صبح راه افتادیم اومدیم خونه و قرار شد که اونا بعد با مامان مرضیه و دایی اینا بیان 13 بدر جایی نرفتیم و خونه بودیم البته همه رفتند ولی ما به خاطر اینکه تو خوابت می اومد و دیگه بد موقعی بود نرفتیم فقط شب رفتیم کنار دریا و سبزه امونو به آب سپردی...
20 فروردين 1392

ایستادن کیارشی + عیدت مبارک پسرم

سلام کیارش عزیزم این اولین پست 1392 و که برات می نویسم ، از سال تحویل بگم که تو خواب بودی و منم بیدارت نکردم و در ساعت 2 و 30 دقیقه در حالیکه من و بابایی کنار سفره نشسته بودیم و دعا می کردیم و تو هم خواب بودی سال 1392 اغاز شد و 20 دقیقه بعد تو بیدار شدی ناهار خوردیم . این چند روز هم مثل روزهای دیگه گذشت و کمی عید دیدنی رفتیم و تو عیدی گرفتی و یه روز هم ظهری رفتیم کنار دریا و عکس گرفتیم . دیروز 3 بار تلاش کردی تا بایستی و بعد از 2 ثانیه تعادلت بهم می خورد خلاصه این روزها داری تلاش می کنی تا ببینم کی تعادلتو حفظ می کنی دوست دارم پسر گلم  
6 فروردين 1392

مروارید پنجم

سلام گل گلی مامان امروز که از خواب بلند شدی بردمت دستشویی حسابی شستمت و خوشگلت کردم و بعد موقع پمپرز پوشیدنت دقت کردم و دیدم دندون بالایی سمت راستت خیلی کوچولو بیرون زده و تو تا ظهر نق میزدی و به زحمت بسیاری ناهار درست کردم و همش می خواستی بغلت کنم و یک لحظه آروم نمیشدی وای اگه بدونی چقدر فشار عصبی بهم وارد شد ، بعد که به زور و زار کارمو کردم و دیگه پیشت نشستم و تو کم کم آروم شدی و برای خودت بازی می کردی و منم کتاب می خوندم و موقع شیر خوردن هی منو گاز می گرفتی منم می گفتم کیارش نکن و تو به قهقهه بهم می خندیدی    خلاصه برای این دندونت چه بلاها سر ما و خودت که نمیاری وروجکم این مرواریدت هم توی 10 ماه و 4 روزگیت در اومده ...
27 اسفند 1391

م اااا م ااااا گفتن کیارشم

عزیز دلم درست روزی که تو 10 ماهگی و پشت سر گذاشتی و وارد 11 ماهگیت شدی وقتی خواستم ببرمت حموم دیدم خیلی راحت برای خودت داری آواز می خونی و میگی م ااااا مااااا    خیلی ذوق خوشحال شدم وباورم نمیشد ولی چه خوشحالی کوتاهی چون از اون روز که 5 روزی میگذره دیگه نگفتی و داری دل منو حسابی می بری ، هی باهات تمرین می کنم که بگو مااا ماااا خیلی با دقت نگام می کنی و بعدش می گی باا بااا ای وروجک زودی بگو مامان که خیلی دوست دارم بشنومش و بعد درسته قورتت بدم این روزها مامان مرضیه پیشمون بود و تو حسابی باهاش جور شدی و دیگه به من نمی چسبی و وقتی مامان مرضیه و می بینی دستت و می بری بالا و پنکه و لامپ و نشونش میدی آخه اون برای اینکه سرگرمت کنه ا...
27 اسفند 1391

پسرکم وارد 11 ماهگی شدی

سلام کیارش جونم دیگه داری برای خودت حسابی مرد میشی ، 9 ماه از زندگی زمینی تو پشت سر گذاشتی به همون اندازه که توی رحمم بودی و حالا در کنارمی خیلی دوست دارم کوچولوی عزیزم و امیدوارم درباره 90 سالگیت اینجا بنویسم اگه تا اون موقع  من و این تکنولوژی سرپا باشیم ....این ماه نباید مرکز بهداشت میرفتیم آخه روند رشدی تو نیمه دوم زندگیت کمی کندتره و من خودم توی خونه قد و دورسرت و اندازه گرفتم که فرقی با ماه قبل نداشت ولی نمی دونم چرا کلاهت کوچیک شده و وقتی از روی تختت بلند میشی سرت می خوره به بالای تخت این یعنی رشد کردی ولی نمی دونم چرا متر این و نشون نداد شاید من اشتباه اندازه گرفتم ولی دوبار این کارو کردم حالا بگذریم مامان قربون قد و بال...
27 اسفند 1391